-
افلاطون و هنر تربیت
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 23:15
هنر تربیت٬ هنریست که به کمک آن میتوان روح جوانان را به سویی دیگر گرداند٬ و نه هنری که با آن بتوان در روح٬ نیروی بینایی و شناسایی را نشاند. کسی که به تربیتِ جوانان میپردازد باید بپذیرد که این نیروی بینایی و شناسایی٬ از آغاز در روح آنان هست اما هنوز به سویی که باید باشد٬ نیست. و یگانههنر تربیت٬ این است که در این...
-
پندار «رهایی از پندار»
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1388 20:58
ما اسیـر وهم و پندار و خیال آن «رهایی»٬ سخت باشد؛ یا محال هادی جعفری٬ مثنوی آدمها ٬ ۱۵۹
-
مقایسهی سودِ مادی و معنوی
سهشنبه 10 آذرماه سال 1388 16:45
سودِ جسمی٬ نیک؛ اما٬ یک هوس سودِ معنایـــی٬ بُریدن از قفس لذتِ آن ســــود٬ مــــــوج لــذت است لذتِ ایــــن سود٬ اوج لذت است لذتِ آن ســــودِ جسمــی٬ کوته است لذتِ ایـــــن سود٬ برتر از مَه است موج لذتهای جسمــی٬ مستی است مـوج معنا٬ اوج ِ مـوج ِ هستی است هادی جعفری٬ مثنوی آدمها ٬ ۱۴۱
-
ترس عینی٬ ترس ذهنی
یکشنبه 8 آذرماه سال 1388 23:02
ترس ذاتی٬ ترس نـَبْوَد؛ «حالت» است ترس از «ترس» است کز ذهنیت است ترس انسان٬ گر بُوَد عینی٬ چه باک؟ ترس ذهنی ٬ جان نماید چاک چاک هادی جعفری٬ مثنوی آدمها ٬ ۱۵۴
-
درونگرایان و برونگرایان
شنبه 7 آذرماه سال 1388 23:30
درونگرایان: یک طرف٬ خاموش و ساکت؛ گوشهگیر بیـن خـامـــوشـانِ شـهـــرش بـینظـیـر بیشتر٬ چـون مـوش؛ گه٬ ماننــدِ شیــر او هـمــیــشــه راضــــی از نـان و پـنیــر دوسـتــی بـا دیـــــگـــــــران نـَبـْوَد در او مِهـر آنها هــم بـر او٬ بـــی رنـــگ و بو دیـــر عاشــق مــیشود؛ امــا٬ به جان انــدکــــی کـاری...
-
زورگویانِ نیکخواه
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 17:28
یـــک طـــرف٬ آن زورگوی نیـــکخواه مِـهـر مــیورزد به بازو ٬ همچو شاه بــازوان٬ پـُـرزور؛ جـیــباش پـُـــر ز زر نیتاش نیک است؛ فرجـاماش خطر دوست دارد بچـــهاش را بــیگمان لیک٬ او را شکل خود خواهـد نهان! این جوان٬ فرجام کارش دیـدنـیست عاقبت٬ در چـاهِ جـهـــل و الکنـیست چیـــــــره گـردد ایـــــــن پــدر بر...
-
دو شخصیتیها
یکشنبه 1 آذرماه سال 1388 18:18
یـک طــرف٬ شخصیتاش چــنــــدینگر گاه٬ ایـــــــنســو٬ گاه٬ آن ســوی دگر گاه٬ پــیــــدا باشــــد او٬ گاهــــی نهان آشــکـــارا نیـــست جــاناش در زبــان در خــودآگاهاش رود یـــک سمت و سو ناخــــودآگاهاش ســـــراســــر ضــد او یک زمـــــان٬ بــا مــــــردمــان٬ یاری کند یـــــک زمـــانـــــــی٬ مــــردمآزاری کند...
-
نگاه عارفانه یا نگاه بدبینانه؟!
جمعه 29 آبانماه سال 1388 16:48
از دلِ عارف٬ بـه زشتـــــــیها نــگر بــــی قیــاس زشت با زیــــبـا نــگـر زشت ــ چون زیبا ــ نمایــی از وجود هر دو مـیچرخند در دریـای جـــود هر وجودی٬ از جهاتی٬ دیــدنیست دیدنیهــا را مگو اهریمنـــــیست با چنین دیــــدی٬ هـمه٬ زیـبا؛ جلیل گفت زیـنب: مـا رأیـت الا جــمـیـــل لیک٬ از دیدی٬ در ایــن دنیای پست سر به...
-
هر زیبایی٬ دلربا نیست
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1388 12:30
هر جمیلی٬ دلربا نَبوَد؛ بـِدان! «دلربایی»٬ قصهای دارد نهان مثنوی آدمها ٬ هادی جعفری٬ آشیان٬ ۱۳۹
-
روی زیبا؛ زیر زشت
شنبه 23 آبانماه سال 1388 15:38
خلقتِ نیکو٬ بدونِ خـُلق خوب کمتر از گرد و غبار خاکروب مثنوی آدمها ٬ هادی جعفری٬ آشیان
-
شهر را٬ مایه٬ میانمایه بـُوَد
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 23:09
شــهــر را٬ مایـه٬ میانمایـــه بُوَد جان ِ آن پـــرمـایــــه٬ در ســایــــه بُوَد من٬ میانمایه؛ تو و او هم٬ چنین شهروندان٬ یکسـره٬ اهــــل زمیــــن شهروندان٬ بیش یا کـم٬ عادیاند مـــردم کامل٬ نـــه از ایـــــــن وادیاند شهر ِ پُر از ناسره٬ شهــری خراب شهر ِ سرشار از سره٬ شهری سراب هادی جعفری٬ مثنوی آدمها ٬...
-
زودرنجها
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 11:10
یک طرف٬ خـونگرم؛ خسته؛ غمزده قلبِ او٬ شیشه است؛ آزارش مده! زود مــیرنــجـــــد؛ دلاش نازک بُـوَد در سخــنگـفـتـــن٬ روان و رک بُــوَد زودرنــجـــی٬ بـــیکســــی آرد پدید رنــــجها؛ غـــــمها و انـــــدوهِ جدید هادی جعفری٬ مثنوی آدمها ٬ انتشارات آشیان
-
پیوندِ فرخندهی عقل و عشق
شنبه 16 آبانماه سال 1388 12:52
عشقها اگر پاک باشند و با پاکی در آمیزند٬ عشقها اگر رنگِ اخلاقِ انسانی به خود بگیرند٬ عشقها اگر سودایی باشند و نه سوداگرانه٬ بیگمان٬ همدم و همراه و همنشین و همرنگِ عقل و خِرَدِ آدمی هستند. عشق را ــ اگر اینگونه باشد ــ هیچ و هرگز ستیزی با عقل نیست. در کتابِ « مثنوی آدمها » چنین آمده است: عشق عقلی٬ عشق اخلاق...
-
رفتهها٬ رفتند؛ اکنون٬ نیستند
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 18:33
رفتهها رفتنــــد؛ اکنــون٬ نیستند در زمانِ غیر اکنون زیستند آنچه رفته٬ نیست دیگر٬ حالِ ما حالتِ انسـان: زبانِ لالِ ما مثنوی آدمها ٬ انتشارات آشیان٬ ص ۱۵۱
-
افلاطون و یکسانی حقوق زن و مرد
یکشنبه 10 آبانماه سال 1388 19:49
هیچ پیشهی اجتماعی نیست که ویژهی مرد یا زن باشد. توانایی پرداختن به کارها و پیشهها گوناگون٬ در مرد و زن٬ برابر است و از این دیدگاه [یعنی توانایی پرداختن به کارها]٬ هیچ فرقی میانِ زن و مرد نیست. فقط یک تفاوت هست: زن٬ در هر پیشهای٬ ناتوانتر از مرد است [و نه اینکه مرد٬ در یک پیشه٬ توانا باشد و زن٬ در همان پیشه٬...
-
خودکشی دردمندانه
جمعه 8 آبانماه سال 1388 14:07
یک طـرف٬ در فکر خودکشتن بـُوَد جــان٬ بـــــرایاش کــــمتــــــــر از ارزن بـُــوَد زندگـی٬ پاییــز زرد و ســـوز ِ سرد از ســـرش تــا تــــه٬ ســـــراســـر٬ درد؛ درد میرود با گاز٬ خـود را مـــیکشـد ناامیــــــــد از راز٬ خــــــود را مـــــیکشــــــد آن کــه بــالاتــــــر رود از دیـــــگران خــویــــــــــــش را...
-
خودکشیگوها
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1388 10:46
یک طرف٬ در وصفِ خودکشتـن رود مـــینــویــــــســـد؛ مـــینــویـــــسـد تا ابد غـــرقِ نـعــمتهای گــونـاگــون بُوَد روز و شـب٬ افــســــرده و افــســــــون بُــوَد ساحـــل دریــا و یـــک کاغــذ٬ قلم نــالــــههــا از زنـــــدگـــــی؛ انــــدوه و غـــم حرف او پنـدی برای خودکشیست خود٬ پر از حرف است؛ فرمان: خامشیست...
-
خودکشی انتقامجویانه
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 17:37
یک طرف٬ خود میکشد تا در نهان انتقام از دیــــگران گیـــرد؛ بدان سخت نـــفـــرت دارد از اطـــرافــیان میهراسد سخت از این و از آن نــاتــــــوان از آن تـــقــابــلهـــای رو روی آورده بـــه جنــــگِ تــوبهتــو او تـــوانــا نیـــست کـــس را بشکند لاجرم٬ خود را و خود را میزند مثنوی آدمها ٬ انتشارات آشیان
-
خودکشی ترحمانگیز
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 19:41
یــک طـرف٬ خود میکـُشـد٬ با قرصکی یــک توجــــه خواهد از ما انـدکی میکـُشد خود را که خویشان را کِشد اینچنین٬ مـهــر و محبت را چـشد مـیزنـد زنـــگی بـه خویــشان٬ اشکبار بانگِ خودکشتــن زنـــد بــر آن نگار گریـــهگریــــه؛ آی؛ طــاقت٬ طــاق شــد غــدهی انــدوه و ماتــم٬ چاق شد! «مـــن٬ دگــر رفتـــم؛ دگـر...
-
خودکشینمایی
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 00:54
یــک طــرف٬ خواهــانِ خــــودکشتــــن بُــــوَد لیـک کو جـــرأت که بر ایــن ره رود؟! خودکشی٬ خوب است یا بد٬ خودکشیست جرأتِ ترکِ خوشی و ناخـوشیست هــــر کــســـــی را دل نـبــاشـــد ایـــن کند٬ حــرف و گفتِ خــودکشی را میزند! مثنوی آدمها ٬ انتشارات آشیان
-
رازآمیزی آدم و عالـَم
جمعه 1 آبانماه سال 1388 02:38
این جهان٬ رازیست پنهان؛ توبهتو آدمی٬ پنهانتر از این چارسو! مثنوی آدمها ٬ نشر آشیان٬ ص ۱۶۰
-
شهر بی دانش٬ شهر بی ارزش
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 18:10
در کتاب « مثنوی آدمها »٬ آوردهام که: شهر ِ پُــر از نـاســــره٬ شهری خـراب شهر ِ سرشار از سره٬ شهری سراب (۱) این بیت٬ دو سوی واقعگرایان و آرمانگرایانِ زیادهرو٬ در چارچوبِ جامعه را نشانه گرفته است. هستند واقعگرایانی که چنان غرق در واقعیتهای جامعه شدهاند که دیگر هیچ نشانی از ارزش و آرمان در رویکردهایشان دیده...
-
عقل عاشقان
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 18:05
عقل سوداگر ندارند عاشقان لیک٬ سرشارند از آن عقل جان ا ز کتاب مثنوی آدمها سید هادی جعفری نشر آشیان ٬ ص ۱۵۷
-
خنده٬ بهتر است یا گریه؟
شنبه 25 مهرماه سال 1388 14:13
خندهها٬ بر گریهها٬ بی شک٬ سَر است لیک٬ گریه٬ گه ز خنده٬ بهتر است از کتاب مثنوی آدمها ٬ نشر آشیان
-
«خوبی»٬ از جنس «بودن» است و نه «شدن»
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 15:28
در کتابِ مثنوی آدمها آوردهام که: «خوبگشتن»٬ یک هوس باشد٬ هوس هــمچــو پـــــرواز کــبــــــوتـــــر در قفس! (۱) من بر آنام که «خوبی»٬ یک «بودن» است و نه یک «شدن». »خوبی»٬ یک «حالت» است. کسی که تلاش میکند انسانی خوب شود٬ تلاشاش بس بیهوده است. باید بدانیم که ما آدمها٬ یا هماکنون٬ خوب هستیم٬ و یا هرگز خوب...
-
جنگِ درون و برون
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1388 11:59
آن برون٬ نان میخورد خندان و خوش این درون٬ صـــد زخــم بــد؛ امــا٬ خمش آن برون٬ آن دیـــگـران٬ در حسرتاش این درون٬ افــزون و افــزون٬ وحشتاش آن برون٬ دلبـستـــهی دارایــی است این درون٬ دلخوش به یک لالایی است آن برون٬ یــکســــر٬ بـیـفزایــد به نان این درون٬ یـــکســـر٬ بـکـاهــــد از نهان آن برون٬ از...
-
افلاطون و نکوهش دیکتاتوری
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 23:27
دیکتاتور در نخستین روزهای فرمانروایی، اطمینان میدهد که هرگز به راهِ استبداد نخواهد رفت و کشور را اصلاح خواهد کرد. به مردم، بهویژه، به هوادارانِ خود، بذل و بخششها میکند و با همه، خوشرفتاری میکند. پس از آنکه با گروهی از دشمنان داخلی آشتی کرد و گروهی دیگر را از میان راه برداشت، نخستین کارش ایجادِ دشمنی و سپس جنگ...
-
افلاطون و آدمهای بدتر از سوفیست
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 16:03
سقراط در گفتوگو با گلاوکن: سقراط: گمان نمیکنم که تو مانندِ تودهی مردم٬ بر این باور باشی که جوانان٬ بر اثر آموزههای سوفیستها٬ تباه میشوند؛ یا بپذیری که یک یا چند کس میتوانند جوانان را تباه کند. کسانی که این باور را همهجا تبلیغ میکنند٬ خود٬ تباهترین سوفیستها هستند و جوانان و پیران و مردان و زنان را بر پایه و...
-
قلدرانِ ناتوان
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388 13:20
یک طرف٬ با ناتوانان٬ تنــدخوست! با «توانـا»٬ نـاتـوانتــر از کدوست! دستِ او٬ بـــر ناتـــوان آیــد فرود! روبــهروی قلــدران٬ گــویــــد درود! با فــراتــر از خــودش ماننـدِ موش! با فروتر٬ میزند سیلـی به گوش! مثنوی آدمها ٬ انتشارات آشیان
-
آرمانخواهیهای پندارگونه
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 11:33
قصدِ شاهنشه٬ همه٬ فــردوس بود لیک٬ خط سیــر او٬ یک قوس بود خواست شهری را سازد نیک و پاک با کسانی خوب و شاهی تابناک او فرازی خواست؛ فرجــاماش٬ فرود! «از قضا٬ سرکنگبین٬ صفرا فزود!» مثنوی آدمها ٬ انتشارات آشیان