بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

شرح ابیاتی از مثنوی آدمها

چه وقت جنگ و ستیزه‌ها و اختلاف‌ها و دعواها پایان می‌گیرد؟ 

و آیا به طور کلی، ممکن است که پایان بگیرد؟! 


پاسخ، در دو بیت از مثنوی آدم‌های بنده (دفتر چهارم) آمده است:


مُهرِ پایان می‌خورد جنگ و ستیز 

ذهن اگر خاموش گردد؛ ای عزیز

لیک خامُش‌کردنش بس مشکل است!! 

ذهن، بازی می‌کند با هر چه هست!!

(هادی جعفری، مثنوی آدم‌ها، دفتر چهارم)


توضیح: 

منظور از «ذهن»، محاسبه‌کردن‌های آدم‌هاست. آدم‌ها به علتِ «محاسباتِ منفعتی» یا حتا گاهی «محاسباتِ مصلحتی و خیرخواهانه»، ممکن است با یک‌دیگر دعوا و ستیز و جنگ کنند؛ زیرا انسان‌ها، به جبر و به ضرورت، دارای ذهن هستند. 


تعریف ذهن چیست؟ 


«ذهن»، چیزی جز «محاسبه‌کردن» نیست. به همین علت، در مصرع آخر آورده‌ام که «ذهن، بازی می‌کند با هر چه هست.» ذهن، همواره در حالِ محاسبه‌کردن است (چه «بی‌جا» و چه «به‌جا»). یعنی اگر یک موضوع را از جلوی‌ش بردارید، موضوعِ دیگری را جلوی خودش می‌گذارد. چرا که ذهن، کاری جز محاسبه‌کردن ندارد. ذاتِ ذهن، همین است. ذهن، اگر به فرض، محاسبه نکند، بلافاصله نابود می‌شود. 

ذهن = محاسبه‌کردن و چرتکه انداختن. 


تشبیه ذهن به هیولا:

ذهن، مانند هیولای شکم‌ْ‌باره‌یی‌ست که اگر کنترل نشود، همه چیز را می‌بلعد...... البته انسان‌ها به قدرتِ فوق العاده‌ی این هیولا در مسائلی مانند انواعِ مدیریت‌های مادی و اقتصادی نیاز دارند؛ اما این هیولا شکمْ‌باره است؛ یعنی دوست دارد همه چیز را ببلعد؛ حتا لقمه‌های نامناسب را. و اگر چنین کند، خب معلوم است که بیمار می‌شود. و کینه‌ورزی‌ها و جنگ‌‌های انسان‌ها، ریشه در بیماریِ هیولای ذهن دارند.   


پس چه باید کرد؟


همه‌ی هنرِ ما فقط می‌تواند این باشد: 


اول این‌که: 

دقت کنیم چه چیزی محاسبهْ‌کردنی نیست و چه چیزی محاسبهْ‌کردنی‌ست.

 

دوم این‌که: 

بکوشیم چیزهایی را جلوی ذهن بگذاریم که محاسبه‌ْکردنی هستند. یعنی دقت کنیم که لقمه‌ی بهداشتی و مناسب را به هیولای ذهن بدهیم، تا بیمار نشود. مثلن محبت‌کردن، از جنس محاسبه و چرتکه نیست؛ اما «انتخابِ شغل» از جنس محاسبه و چرتکه است. پس باید لقمه‌ی مناسبِ «انتخاب شغل» را به دهانِ هیولای ذهن گذاشت.

اما همه یا اغلبِ انسان‌ها، با این‌که این را می‌دانند، باز هم، گاهی از هیولایِ موذی و زیرکِ ذهن، غفلت می‌کنند و متوجه می‌شوند که ناگهان جنابِ هیولای ذهن، لقمه‌ی نامناسب را از دست‌شان قاپیده است!  چرا که ذهن، هیولای بی عقلی‌ست که هرگز پرهیز نمی‌کند و می‌خواهد همه چیز را ببلعد. به خاطر همین است که تغذیه‌ی هیولای ذهن، مدیریت و مهار می‌خواهد. برای نمونه، محبت باید بی دریغ و خالصانه باشد، نه چرتکه‌یی و محاسبه‌یی. یعنی نباید لقمه‌ی محبت را به دستِ هیولای چرتکه‌انداز سپرد.


نتیجه این‌که:

انسان‌ها (خیلی که هنر کنند) فقط می‌توانند احتمالِ محاسبه‌کردن‌های بی‌جای ذهن را به حداقل برسانند. یعنی فقط می‌توانند لقمه‌های نامناسبِ کمتری را به دهانِ هیولای ذهن بگذارند؛ زیرا هیولای دهن، خیلی خیلی قوی و خیلی موذی و زیرک است! اگر کمی غفلت کنیم، لقمه‌ی نامناسب را ناغافل از دستِ ما می‌قاپد. پس مهارکردنِ تغذیه‌ی هیولای ذهن، کارِ بسیار لازم، اما بسیار دشواری‌ست.


غرض از این تمثیلِ هیولا چیست؟

ما آدم‌ها فقط می‌توانیم احتمالِ جنگ و ستیز‌ و کینه‌ورزی را به حداقل برسانیم؛ اما هرگز نمی‌توانیم احتمالِ وقوعشان را به صفر برسانیم. زیرا ریشه‌ی این‌ها، تغذیه‌ی نامناسبِ هیولای ذهن است. و مهارکردنِ تغذیه‌ی او، لازم اما مشکل است. فقط می‌توان به طور نسبی، آن را مهار کرد. 

پس ای اخلاق‌گرایان و ای صلح‌جویانِ عزیز؛ هرگز نمی‌توانید صلح را و اخلاق را به نحوِ مطلق و کامل، در جهان و در انسان و در خودتان پیاده کنید. مهم‌ترین وظیفه‌ی شما، به حداقل‌رساندنِ جنگ و ستیز و اختلاف و دعواست. همین و بس. 

هادی جعفری (امان آبادی) (1396/4/26)