بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

گزارشی از آزمون‌ها و مصاحبه‌های دکتری (بخش دوازدهم)


بخش سوم مصاحبه‌ی دانشگاه اصفهان


هفت بار مصاحبه!!


واردِ راه‌رویی شدم که معلوم بود آن‌جا بچه‌ها برای مصاحبه جمع شده‌اند. کمی که جلوتر رفتم، دیدم دم در چندین و چند اتاق، چندین و چند نفر بی صف و بی نظم ایستاده‌اند! گفتم «اتاق مصاحبه کجاست؟» گفتند «این هفت تا اتاق، اتاق مصاحبه است!!» گفتم «خب با چه نوبتی داخل اتاق‌ها می‌شویم؟!» گفتند «نوبتی وجود ندارد. باید دم در یکی از این اتاق‌ها بایستی تا نوبت‌ت شود. و بعد که داخل آن شدی و مصاحبه‌ات تمام شد، می‌آیی بیرون و پشتِ در اتاق بعدی، نوبت می‌گیری، تا این‌که همه‌ی اتاق‌ها را بروی»!! گفتم «یعنی هیچ نوبتی وجود ندارد؟!» گفتند «نه. هر اتاقی، نوبتِ جداگانه دارد؛ که آن‌هم با ایستادن و نوبت‌گرفتن خودت انجام می‌شود. باید دم در یک اتاق (هر کدام که خواستی و خلوت‌‌تر بود) بایستی تا داخل بروی.». و این، یعنی همه‌ی آن حرف‌های قبلی و قرنطینه و نوبت‌بندی و حساب و کتاب، هیچ و پوچ و کشک! 

و اما اتاق‌ها؛ هر اتاقی درباره‌ی یک موضوع بود. اتاق‌ها (اگر به درستی یادم مانده باشد) بر اساس موضوع، عبارت بودند از: فلسفه‌ی اسلامی، متن فلسفی به زبان عربی، متن فلسفی به زبان انگلیسی، فلسفه‌ی یونان، پدیدارشناسی، فلسفه‌ی تحلیلی، فلسفه‌ی کانت! و من تا ساعتِ سه بعد از ظهر کارم این بود که از این اتاق به آن اتاق بروم! شیرین این‌جاست که با آن‌همه خستگی، از خوراکی و نوشیدنی هم خبری نبود! تنها چیزی که آن‌جا بود، آب خوردن بود؛ که گمان می‌کنم اگر برای سال دیگر، آن را هم از آن‌جا بردارند، سنگین‌تر است!


ادامه دارد ...