یکی از واژههایی که در فارسی امروزی کاربرد دارد (البته نه چندان فراوان)، واژهی «رُویه» (به معنای سطح) است. هنگامی که میگوییم «رُویهی چیزی»، یعنی سطحِ بیرونی چیزی. واژهی متضادِ «رُویه»، ژرفا یا درونمایه یا داخل است؛ که همگی کم یا بیش در فارسی کاربرد دارند. پیشنهادِ من برای واژهی متضادِ «رُویه»، «تُویه» است. این واژه، هم همورزن و همقافیهی واژهی «رُویه» است و هم معنایش معنای داخل و درونمایه و ژرفاست. برای نمونه، میتوان درباره دین، اینگونه گفت:
رُویهی دین، احکام است و تُویهی دین، اخلاق.
پس از گزارشهایی که درباره آزمونها و مصاحبههای دکتری دادم، بد نیست اکنون که در حال گذراندنِ این مقطع هستم، و چندان از وضعیتِ درسها و کلاسها خوشنود و خرسند نیستم، پیشنهادهای خودم را درباره این مقطع بگویم:
از دیدگاه من، مقطع دکتری، جایی نیست که در آن، کلاس برگزار شود؛ آنهم به سبکِ لیسانس! و بدتر از آن، به سبکِ دبیرستان و راهنمایی!!! مشقدادنها و تکلیفدادنهای کلیشهیی و حفظی و جدولمانند کار دبیرستانیهاست نه درخور دانشجویانِ دکتری. اگر هم بر آن باشیم که کلاس برگزار کنیم (که برخی کشورها اینگونهاند)، نباید زمان و وقتِ کلاس، با تدریسِ استاد پر شود (چه تدریس یکسویه، و چه تدریس گفتوگویی و دیالکتیکی!!). استاد باید کلاس را تقریبن کامل به عهدهی دانشجویان بگذارد (یعنی دانشجویان تدریس کنند) و خودش خیلی خیلی کم سخن بگوید و فقط به موقع، و گاهی، نکتهسنجی کند و راهنمایی کند. دانشجویان باید در کلاس، به نوبت، مانند یک استاد، تدریس کنند.
باید هر دانشجویی موظف شود که دربارهی موضوعی (برای کل ترم) تحقیق کند و آن را در طول ترم، به صورت مقاله یا نیمهمقاله آماده کند و به صورتِ تدریس ارائه دهد. استاد باید فقط و فقط در چند جلسهی نخست، برای اینکه دانشجویان بتوانند مقالهشان را آماده کنند، کلاس را به طور موقت اداره کند؛ اما پس از آن، نوبتِ ارائهی مقاله به صورتِ تدریس است. پس از آن، کلاس باید تا پایان ترم، به نوبت، و بیشتر، در اختیار دانشجویان باشد. آنچه برای دانشجو درسآموز است، تدریس و تمرین تدریس است. آنچه برای دانشجو بنیادیست، تحقیق و تمرین تحقیق است. ایندو کار، باید بهترین دستاوردِ دانشجو از ترمهای این مقطع باشد. تکلیفدادنها و حفظکردنها و امتحاندادنهای حفظی، فقط از دانشجو، بیجا و بیهدف، انرژی میگیرد. باید اینگونه باشد که هر دانشجویی، در یک یا دو یا سه یا چهار جلسه (بستگی به تعداد دانشجویان دارد)، موضوع مقالهاش را در کلاس، به شکل تدریس رسمی، ارائه دهد؛ یعنی همهی وقت کلاس، مال او باشد و بچههای دیگر، اگر نکته یا پرسشی دارند، مطرح کنند. استاد هم، فقط در صورت لزوم، به میان بیایند. مقطع دکتری، جای مشقنوشتنهای متکلفانه و مکلفانه و پرسشهای مدام از دانشجو نیست. در هماین راستا خیلی بهتر است که موضوعاتِ تحقیقی دانشجویان، تا جایی که بشود، متناسب با ذوق و علاقهی خودشان باشد.
و شوربختانه، در این دو ترم، من مقطع دکتری را اینگونه ندیدم (به جز یک یا دو درس، که کمابیش اینگونه بود).
همهی سخن این است که حفظکردنِ درس و امتحاندادنهای حفظی، دردی را دوا نمیکند. دانشجو نکتههای حفظی را زود فراموش میکند؛ اما وقتی روی موضوعی متمرکز میشود و دربارهاش تحقیق میکند، موضوع، در جانش مینشیند و به این زودیها آن را فراموش نمیکند. نتیجهی سالها تجربهی من این است که برای اینکه موضوعی در ذهن و ضمیر (به ویژه ذهن و ضمیر دانشجوی دکتری)، به خوبی جا کند، دو راه وجود دارد: ۱. تحقیق و پژوهش متمرکز (بهویژه اگر موضوعِ دلخواه باشد)، ۲. تدریس و تمرین تدریس.