بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

گزارشی از آزمون‌ها و مصاحبه‌های دکتری (بخش هشتم)


 

مصاحبه دانشگاه امام‌خمینی قزوین

 

باز هم نوبت‌بندی عادلانه!!

 

ساعت شش صبح، ماشین را روشن کردم و به سوی قزوین حرکت کردم؛ و ساعت هشت صبح، به شهر قزوین رسیدم. از یک راننده‌ی تاکسی آدرس دانشگاه را پرسیدم. خیلی پیچیده گفت و چندان چیزی نفهمیدم. کمی جلوتر رفتم. به یک میدان بزرگ و خلوتی رسیدم که چندین راه داشت. ماندم که کدام راه را بروم و چه کنم. هیچ عابری نیز در اطراف میدان نبود. از ماشین پیاده شدم تا فکری بکنم. ماشین‌های نه چندان زیادی، به سرعت از کنارم رد می‌شدند و نمی‌شد جلوی یک ماشین را گرفت تا آدرس پرسید... در این وضعیتِ درماندگی، ناگهان یک ماشین راه‌نمایی و رانندگی رسید و ظاهرن به من که بد جایی ایستاده بودم، شک کرد. ماشین را نگه داشت. من نیز فوری جلو رفتم و پیش از این‌که آن‌ها چیزی بگویند، گفتم برای مصاحبه‌ی دکتری به دانشگاه امام خمینی دعوت شده‌ام و آدرس را نمی‌دانم. پلیس، در حالی که خنده‌یی شیرین بر لب داشت، گفت: «با ماشین‌ت دنبال ما بیا تا تو را به دانشگاه برسانیم.» گفتم: «مزاحم می‌شوم.» گفت: «نه؛ ما از آن‌جا هم می‌توانیم مسیرمان را برویم.» ... خدا خیرشان بدهد. مرا از آن وضعیت، نجات دادند... ماشین پلیس، راه افتاد و من، به دنبال‌ش. پس از گذر از چندین و چند خیابان‌ فرعی و چند کوچه، به دانشگاه رسیدیم...

داخل دانشگاه شدم و به دانشکده که رسیدم، هنوز هیچ کدام از کارمندها نیامده بودند و همه‌ی درها بسته بود. چند نفری از دعوت‌شدگان، پیش از من آمده بودند. یکی از آنان، برگه‌یی در دست‌ش بود و نام‌ها را می‌نوشت تا نوبت، مراعات شود. و نام من، در نوبتِ پنجم قرار گرفت. من که هنوز فیش 25 هزار تومانی را واریز نکرده بودم، آدرس بانک را پرسیدم. بانک، کمی با دانشکده فاصله داشت. و خوش‌بختانه، بانک، باز بود...

حدود 20 دقیقه طول کشید تا پول را واریز کردم و برگشتم. درها باز شده بود و کارمندها آمده بودند و دعوت‌شدگان نیز بر شمارشان افزوده شده بود. رفتم سراغ کسی که لیستِ نام‌ها در دست‌ش بود و یادآوری کردم که من نفر پنجم هستم. گفت نه؛ کارمندها که آمدند، گفتند این لیست، حساب نیست. هر کسی که الان هست، شماره‌ و نوبت می‌گیرد! و من، با این حساب، شدم نفر یازدهم! دست‌شان درد نکند با این عدالت و انصاف‌شان!!

 

ادامه دارد

 

 

گزارشی از آزمون‌ها و مصاحبه‌های دکتری (بخش هفتم)


جمع‌بندی منتقدانه درباره‌ی مصاحبه‌ی قم

1. عدالت و انصاف در نوبت‌بندی مصاحبه‌ها چندان رعایت نشد. برخی از کسانی که دیرتر آمدند و دوست و آشنا داشتند، متأسفانه اسم‌شان در لیستِ نوبت، جلوتر نوشته می‌شد!
2. با توجه به این‌که حدود 30 تا 40 نام‌زدِ دکتری به قم دعوت شده بودند، و نیز با توجه به این‌که مدتِ مصاحبه‌ها کمی طولانی بود، نباید همه‌ی دعوت‌شدگان، در یک روز دعوت می‌شدند. مسئولان می‌توانستند به گونه‌یی برنامه‌ریزی کنند که نام‌‌زدان، در دو یا سه روز، و در ساعت‌های مشخصی دعوت شوند. من که خیلی خیلی خسته شده بودم.
3. هیچ و هرگز نیازی نیست و درست نیست که محتوای مصاحبه، پرسش‌های فراوان و پشت سر هم باشد. هم‌این‌که متن انگلیسی و عربی به درستی خوانده و ترجمه شود، و هم‌این‌که نام‌زدِ دکتری، آثاری داشته باشد، نشان‌دهنده‌‌ی همه چیز است. پیش‌تر هم گفتم که مصاحبه‌ی دانشگاه تهران، از این نظر، به‌ترین بود. محتوای مصاحبه‌ی دانشگاه تهران، سه محور داشت: 1. متن‌خوانی و ترجمه، 2. کارهای پژوهشی و آثار قلمی، 3. یک یا دو پرسش فلسفی. آن‌گونه که پیش از این گفتم، یکی از استادان گرامی قم (دکتر گندمی)، خیلی پرسش می‌کردند: جزئی و رگباری و کمی غیر اخلاقی!
4. ناهارخوری دانشگاه پردیس قم، بسته بود و نمازخانه و بانک‌ش باز! و البته از طریقی، این کم‌بودِ شکمی، کمی جبران شد: از صبح تا عصر که من آن‌جا بودم، سه بار کیک و شیرکاکائو و آب‌میوه آوردند.
5. نکته‌ی مثبت را نیز بگویم: همه‌ی آثار و پژوهش‌های نام‌زدها پیش از مصاحبه، گرفته و در پرونده‌یی گذاشته شد و پیش از ورودِ ما به اتاق مصاحبه، در اختیار استادان قرار داده شد. امیدوارم دست کم پس از مصاحبه و در نبودِ مصاحبه‌شونده، آثار و پژوهش‌ها به خوبی و به دقت نگاه شود.
6. برخوردِ اخلاقی استادان، به جز یک استاد، همگی خوب و مناسب بود.
و نکته‌ی پایانی این بخش:
به همه‌ی شرکت‌کنندگان در کنکور دکتری در سال‌های آینده سفارش می‌کنم که به دو نکته‌ی مهم درباره‌ی مصاحبه‌ها توجه داشته باشند: یکی این‌که خیلی تمرین متن‌خوانی (عربی و انگلیسی) کنند. لازم نیست خیلی لغت بخوانند. تمرین فراوان متن‌خوانی و ترجمه، خیلی تأثیرگذار است. دوم این‌که اگر می‌توانند، مقاله بنویسند و در مجلات، و البته فقط مجلاتِ پژوهشی و نه تخصصی به چاپ برسانند.