بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

جنگِ درون و برون

آن برون٬ نان می‌خورد خندان و خوش         این درون٬ صـــد زخــم بــد؛ امــا٬ خمش 

آن برون٬ آن دیـــگـران٬ در حسرت‌اش         این درون٬ افــزون و افــزون٬ وحشت‌اش 

آن برون٬ دل‌بـستـــه‌ی دارایــی است         این درون٬ دل‌خوش به یک لالایی است 

آن برون٬ یــک‌ســــر٬ بـیـفزایــد به نان         این درون٬ یـــک‌ســـر٬ بـکـاهــــد از نهان 

آن برون٬ از عــــیـــش٬ آکــنــــــده بُوَد         این درون٬ بــــی‌تاب؛ بــــی خـنـــده بُوَد 

ای امــان از جــنـــگِ بیــــرون و درون!         جان٬ در ایــــن پـیــــکار٬ می‌گردد زبون! 

                                                                 مثنوی آدم‌ها٬ انتشارات آشیان

افلاطون و نکوهش دیکتاتوری

دیکتاتور در نخستین روزهای فرمان‌روایی، اطمینان می‌دهد که هرگز به راهِ استبداد نخواهد رفت و کشور را اصلاح خواهد کرد. به مردم، به‌ویژه، به هوادارانِ خود، بذل و بخشش‌ها می‌کند و با همه، خوش‌رفتاری می‌کند.

پس از آن‌که با گروهی از دشمنان داخلی آشتی کرد و گروهی دیگر را از میان راه برداشت، نخستین کارش ایجادِ دشمنی و سپس جنگ با کشورهای بیگانه است تا نخست‌ این‌که مردم احساس ِ نیاز به رهبری ِ او پیدا کنند، دوم این‌که مردم به علت هزینه‌ی جنگ، تهی‌دست شوند و در اندیشه‌ای جز به دست‌آوردن ِ معاش نباشند. گذشته از این، جنگ، ابزار خوبی‌ست تا کسانی را که هنوز در اندیشه‌ی آزادی هستند، پیش شمشیر دشمنان بفرستد.

و همه‌ی این‌ها، سبب می‌شود که مردم، روز‌به‌روز، از او کینه به دل بگیرند تا آن‌جا که یاران‌اش که او را به زمام‌داری رسانده‌اند و نفوذی در میان مردم دارند، آشکارا از او خرده می‌گیرند و بدگویی می‌کنند. پس او نیز در این وضعیت، برای نگه‌داری از قدرت‌اش، ناچار است همه‌ی بدگویان‌اش را نابود کند و کار به جایی می‌رسد که در پیرامون‌اش، از دوست و دشمن، کسی نخواهد ماند.

 

اندکی کوتاه‌شده٬ از کتابِ پولیتیا، بند 567