قصدِ شاهنشه٬ همه٬ فــردوس بود لیک٬ خط سیــر او٬ یک قوس بود
خواست شهری را سازد نیک و پاک با کسانی خوب و شاهی تابناک
او فرازی خواست؛ فرجــاماش٬ فرود! «از قضا٬ سرکنگبین٬ صفرا فزود!»
مثنوی آدمها٬ انتشارات آشیان
آن که در بازار دارد صد ندا جوفروش است او٬ ولی گندمنـما