بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

خنده٬ به‌تر است یا گریه؟

خنده‌ها٬ بر گریه‌ها٬ بی شک٬ سَر است           لیک٬ گریه٬ گه ز خنده٬ به‌تر است 

                                                                 از کتاب مثنوی آدم‌ها٬ نشر آشیان

«خوبی»٬ از جنس «بودن» است و نه «شدن»

در کتابِ مثنوی آدم‌ها آورده‌ام که:  

           «خوب‌گشتن»٬ یک هوس باشد٬ هوس                

           هــم‌چــو پـــــرواز کــبــــــوتـــــر در قفس! (۱) 

من بر آن‌ام که «خوبی»٬ یک «بودن» است و نه یک «شدن». »خوبی»٬ یک «حالت» است. کسی که تلاش می‌کند انسانی خوب شود٬ تلاش‌اش بس بیهوده است. باید بدانیم که ما آدم‌ها٬ یا هم‌اکنون٬ خوب هستیم٬ و یا هرگز خوب نخواهیم شد. آن که در جستجوی خوش‌بختی‌ست٬ هیچ و هرگز به آن نمی‌رسد. خوش‌بختی ِ آینده٬ همواره با ما صد متر فاصله دارد. دلیل آن٬ روشن است: خوش‌بختی ِ اکنونی٬ از آنِ اکنون است. خوش‌بختی ِ اکنونی٬ یک «حالت» است؛ و هر حالتی٬ تنها و تنها٬ در «حال»٬ رخ‌دادنی‌ست. حالت‌ها٬ همگی٬ فقط از آنِ حال‌اند و نه از آنِ گذشته یا آینده: 

            رفتـــه‌ها رفتنـــد؛ اکنون نیستند 

            در زمــــانِ غـیـــــر اکنون زیستند 

            آن‌چه رفته٬ نیست دیگر٬ حالِ ما 

            حــالتِ انـــســان: زمــــانِ لالِ ما (۲)

حالت‌های انسان٬ از جنس زمان نیستند. انسان هنگامی که درست در میانه‌ی ترس و وحشت است٬ زمان را درک نمی‌کند و ذهن‌اش کار نمی‌کند.  

کودک‌ها نیز کم یا بیش این‌‌گونه‌اند: 

            کودکان٬ در حـــالت‌اند و عینی‌اند 

            دیگران٬ منظر به منظر٬ ذهنی‌اند 

چرا کودک٬ هنگامی که می‌ترسد٬ ترس‌اش را پنهان نمی‌کند؟ و چرا بسیاری از بزرگ‌ترها٬ همواره ترس‌شان را پنهان می‌کنند؟ این٬ از آن‌روست که کودک٬ کم‌تر با ذهن‌اش ور می‌رود؛ و بزرگ‌تر٬ بسیار: 

            حالت٬ اما٬ در سرشت٬ عینیت است 

            حالتِ ذهنی٬ نه حالت؛ صورت است 

            آن‌چــــه می‌آیـــد٬ نباشــــد حالِ ما 

            آن٬ زمـــانِ ذهنـــی است و فالِ ما (۳) 

 

پ.ن: 

۱) مثنوی آدم‌ها٬ انتشارات آشیان٬ ص ۲۳ 

۲) همان٬ ص ۱۵۱ 

۳) همان