یک طرف٬ خود میکشد تا در نهان انتقام از دیــــگران گیـــرد؛ بدان
سخت نـــفـــرت دارد از اطـــرافــیان میهراسد سخت از این و از آن
نــاتــــــوان از آن تـــقــابــلهـــای رو روی آورده بـــه جنــــگِ تــوبهتــو
او تـــوانــا نیـــست کـــس را بشکند لاجرم٬ خود را و خود را میزند
مثنوی آدمها٬ انتشارات آشیانیــک طـرف٬ خود میکـُشـد٬ با قرصکی یــک توجــــه خواهد از ما انـدکی
میکـُشد خود را که خویشان را کِشد اینچنین٬ مـهــر و محبت را چـشد
مـیزنـد زنـــگی بـه خویــشان٬ اشکبار بانگِ خودکشتــن زنـــد بــر آن نگار
گریـــهگریــــه؛ آی؛ طــاقت٬ طــاق شــد غــدهی انــدوه و ماتــم٬ چاق شد!
«مـــن٬ دگــر رفتـــم؛ دگـر رفتــــم؛ حلال دوریِ مـــن بـــر شمـــا نـَبوَد ملال!
مثنوی آدمها٬ انتشارات آشیان