یک طرف٬ خـونگرم؛ خسته؛ غمزده قلبِ او٬ شیشه است؛ آزارش مده!
زود مــیرنــجـــــد؛ دلاش نازک بُـوَد در سخــنگـفـتـــن٬ روان و رک بُــوَد
زودرنــجـــی٬ بـــیکســــی آرد پدید رنــــجها؛ غـــــمها و انـــــدوهِ جدید
رفتهها رفتنــــد؛ اکنــون٬ نیستند در زمانِ غیر اکنون زیستند
آنچه رفته٬ نیست دیگر٬ حالِ ما حالتِ انسـان: زبانِ لالِ ما
مثنوی آدمها٬ انتشارات آشیان٬ ص ۱۵۱