بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بخشی دیگر از تقریرات‌م در کلاس دکتر سروش (در حدود 35 سال پیش)


(یک نکته را درباره این کلاس بگویم. محتوای این درس‌ها، لزومن دیدگاهِ خودِ دکتر سروش نیست. ایشان در این کلاس، در صددِ بیانِ فلسفه اسلامی بودند؛ اگرچه ممکن است در آن زمان، با برخی یا همه‌ی آن‌ها موافق بوده‌اند.)

  

قاعده‌ی فلسفی می‌گوید: «الواحد لایصدر عنه الا الواحد»؛ یعنی از امرِ واحد، فقط و فقط واحد صادر می‌شود. حال، پرسش این است که چرا از خدای واحد، معلول‌های کثیر به وجود آمده است؟

پاسخ: موجوداتِ متکثر، به نحو مستقیم معلولِ خدا نیستند. علیتِ خداوند در این‌جا، از مجرای خاصی، اِعمال می‌شود. حکمای اسلامی معتقدند که عقلی هست (در جهانِ بیرونی، و نه عقلِ انسانی) به نامِ «عقل فعال». قدما به آن، «عقلِ عاشر (دهم)» می‌گفتند. از این عقل، حرکت صادر می‌شود. و این حرکت، منشأ تنوع و کثرت می‌شود. یعنی موجوداتِ مادیِ متکثر، مستقیم، از خداوند صادر نمی‌شوند (چون سنخیتی میان خداوند و موجودات مادی نیست تا خدا علتِ بی‌واسطه‌ی آن‌ها باشد).

مثال: قراردادنِ آتش در کنار گلابی، آن را از میان می‌برد. پس باید واسطه‌هایی میان‌شان باشد؛ مثلن ظرفی که گلابی در آن قرار بگیرد.

نکته: این واسطه‌ها، هرکدام‌شان نسبت به مادونِ خودشان علتِ فاعلی و وجودبخش؛ و نسبت به مافوق‌شان معلول هستند. یعنی این واسطه‌های غیر مادی، هستی‌شان را از خداوند گرفته‌اند. یعنی یک نظامی دراین‌‌جا هست: قوس نزول و قوس صعود. به سخن دیگر، علیتِ الهی، به ترتیبی خاص، در این جهان ‌نازل می‌شود. سپس در وجودِ انسان، دوباره صعود آغاز می‌شود تا به خدا برسد. یعنی انسان، موجودی‌ست که این دو سرِ کمان و قوس را گره می‌زند. به سخن دیگر، انسان، هم نفس دارد هم بدن. و این، همان وحدت وجود است.

بخشی از تقریراتِ بنده در کلاس دکتر سروش (حدود 35 سال پیش)


بخشی دیگر از تقریراتَ‌م در کلاس دکتر سروش (حدود 30 یا 35 سال پیش):

پیوندِ اصل علیت و متکلمان اسلامی:
علیت، سه اصل دارد: 1. ضرورت؛ 2. کلیت؛ 3. سنخیت
متکلمان، از میان این سه، سنخیت را رد کرده‌اند. چرا؟ چون فکر می‌کردند که با انکارِ سنخیت، اختیار را اثبات می‌کنند. چه‌گونه؟ وقتی یک انسان، بد تربیت ‌شود، تربیت‌ِ بد (علت)، رفتار بد (یعنی معلول ) را در پی دارد. اما اگر سنخیت را انکار کنیم، لزومی ندارد که تربیتِ بد، همواره رفتارِ بد را به دنبال داشته باشد. ای‌بسا یک تربیتِ بد، منجر به رفتار خوب شود (عدم سنخیت).