بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

چرا معلول، نیازمند به علت است؟

بخشی دیگر از تقریرات بنده در کلاس فلسفه اسلامی دکتر سروش، در حدود 35 سال پیش:

 

(این کلاس، لزومن دیدگاهِ خودِ دکتر سروش نبود و نیست. ایشان در آن کلاس، در مقامِ بیان فلسفه اسلامی بوده‌اند.)

 

چرا معلول، نیازمند به علت است؟

فلاسفه اسلامیِ پیش از ملاصدرا می‌گویند معیار و مناطِ نیازمندبودن به معلول، «امکان» است؛ یعنی چون معلول، ممکن است، پس نیازمند به علت است. ممکن الوجود، نه وجودش ضروری‌ست و نه عدم‌ش.

مثال: ماهیتِ سیمرغ، دلالت بر وجود یا عدم‌ش نمی‌کند. سیمرغ، در ادبیات، یک ماهیت و تعریفی دارد. این ماهیت و تعریف، دلالت نمی‌کند که سیمرغ، هست، یا نیست. ماهیت و تعریفِ انسان هم همین است. در ماهیتِ ممکن الوجود، نه وجود ملحوظ است نه عدم. پس نیاز به علت دارد. این احتیاح و نیاز، در ذاتِ ممکن الوجود است. و این، همان امکانِ ذاتی‌ست. یعنی در ذات‌ش اقتضای وجود یا عدم نمی‌کند. از این‌روست که اگر یک موجودِ ممکن الوجود، وجود یافت، معلوم است که علتی داشته است که موجود شده است.

اگر این نظر را بپذیریم (امکان ذاتی را)، در این صورت، موجوداتِ ازلی نیز ممکن است نیازمند به علت باشند؛ زیرا در این دیدگاه، حدوثِ زمانی، مطرح نیست.

مثال: وجودِ سایه، مستقل از صاحب‌ش نیست. ذاتِ سایه، متکی‌بودن است. با دیدنِ سایه، مطمئن می‌شویم که صاحبِ سایه‌یی نیز هست که علت‌ش است. حالا نکته این است که فرض کنیم که یک صاحب سایه‌یی، همیشه بوده است و ازلی بوده است؛ خب در این صورت، سایه‌اش نیز ازلی بوده است. و کسی نمی‌تواند بگوید که «چون سایه، ازلی‌ست، پس ممکن نیست». می‌شود که یک موجودی، ازلی باشد اما مستقل نباشد. این،‌معنای امکان ذاتی‌ست. خداوند، ازلی‌ست؛ و مخلوقات‌ش نیز ازلی‌ست و همیشه بوده است، اما متکی به خداوند بوده است.

به سخن دیگر، امکانِ ذاتی، که صفتِ اولِ ممکن الوجود است، موجد و موجبِ معلولیتِ ممکن الوجود است. و معلولیت، بدین ترتیب، صفت دومِ ممکن الوجود است.  

تقلب و دزدی علمی

بحث دزدی و تقلبِ علمی، مانند همه‌ی بزه‌کاری‌های دیگر، با چهار تا افشاگری و پند و نصیحت و بگیر و ببند، درست نمی‌شود. البته بی‌شک تأثیر دارد اما کم و کوتاه. در این دو سال اخیر، یقه‌ی چند نفر را گرفتند؛ به اسم و سند. چه شد؟! دو تا جریمه‌ و تنبیهِ نوازش‌گونه شدند و هیچ! آدم‌ها اغلب ضعیف‌ند. یعنی مطابق با ساختارها حرکت می‌کنند و عمل می‌کنند. فرد و اصلاح فردی، قطعن مهم است اما اغلبِ افراد، نمی‌توانند خودشان دست به کار شوند. اگر هزار بار هم به آن‌ها بگویید که بکن و نکن، باز آن‌ها راهی را می‌روند که ساختارهای سالم و ناسالم به آن‌ها نشان می‌دهد. حال، باید چه کرد تا ساختارها درست ببشود؟ من نمی‌دانم. لابد باید جادو کرد!!! ... اما زاهِ اصلاح، جز از طریق اصلاح ساختار، شدنی نیست. راهِ اصلاح، هرچه باشد، این نیست که آدم‌ها (منظور آدم‌های متوسط‌الحال و کمابیش ضعیف) باید تک‌تک در پیش خودشان و به عنوان انفرادی، خودشان را اصلاح کنند. من نمی‌دانم چرا این حرف، این‌قدر برای برخی (به ویژه بزرگانِ قوم) پیچیده است!