بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

«پولیتیا» و برگردان‌های آن

«پولیتیا»، پس از کتابِ «نوامیس»، بزرگ‌ترین کتاب افلاطون است. واژه‌ی پولیتیا از «پولیس» (شهر) ساخته شده است. فرانسوی‌ها آن را به «جمهوری»، و آلمانی‌ها آن را به «دولت» برگردانده‌اند. بسیاری از ایرانی‌ها نیز به پیروی از فرانسوی‌ها، آن را «جمهوری» گفته‌اند. اما روشن است که این‌ها هیچ‌کدام برگردان‌های رسایی نیستند و با محتوای کتاب، که درباره‌ی روش‌های کشورداری‌ست، دم‌سازی و هم‌سازی ندارند. برخی از پژوهش‌گران، دو برگردان دیگر برای‌اش گفته‌اند: «روش شهرداری»، «روش کشورداری». برگردان نخست را چندان نمی‌توان پذیرفت؛ چرا که در زبان فارسی امروز، «شهرداری»، به معنای اداره‌ای‌ست که کارش سر و سامان‌دادن به شهری از شهرهای یک کشور است. و در پولیتیا، هیچ و هرگز چنین چیزی نیست. برگردان دوم، از یک دید، به‌ترین برگردان است. آن‌چه در پولیتیا آمده است، درست همین است (کشورداری). تنها عیبِ این برگردان این است که چندان به واژه‌ی پولیتیا وفادار نیست. آن‌چه در واژه آمده است (همان‌گونه‌ که در آغاز گفتیم) «شهر» است و نه «کشور». شاید به‌ترین کار این باشد که نام کتاب را در زبان فارسی، همان «پولیتیا» بگوییم و هیچ‌یک از برگردان‌ها را به‌کار نگیریم. و البته در صورتِ به‌کارگیری، آن‌گونه که گفتیم، به‌ترین برگردان، «روش کشورداری» است. 

هم‌دلی از هم‌نشینی به‌تر است


بسا انسان‌ها که هم‌نشین و دم‌ساز با کسی بوده‌اند و کم‌تر شناخته‌اند آن کس را. فلان کس فقط به علت این‌که با بهمان کس دم‌خور بوده است، دلیل نمی‌شود که اندیشه‌های او را بیش‌تر از دیگران می‌شناسد. چه‌بسا شاگردان فلان استاد، کم‌تر از دیگرانی که شاگردش نبوده‌اند، اندیشه‌های استاد را بشناسند. این نکته، با این‌که شاید نکته‌ای بس ساده باشد، اما گاه به‌سادگی نادیده گرفته می‌شود. چیزهای ساده، گاهی بیش‌تر از چیزهای پیچیده نادیده گرفته می‌شود. من به این نکته، بیش‌ از هرجا و هرکس، (با توجه به دغدغه‌هایم) در اندیشه و اندیشمندان و فلسفه و فیلسوفان پی‌ برده‌ام. سهروردی، یکی از نمونه‌های آن است. او با آن‌‌که درباره‌ی افلاطون، اطلاعاتِ چندانی ندارد، اما ایده‌ (یا به تعبیر نارسا، مُثـُل) افلاطون را به گمان من، به‌تر از حتا ارسطو، که سال‌ها با استاد نشست و برخاست کرده است، دریافته است.  

این نکته، بیش‌تر برای کسانی درس‌آموز است که خود یا دیگری را شاگرد فلان استاد می‌دانند و کم یا بیش و پنهان یا آشکار، بر دیگران فخر می‌فروشند.  

شاید وقتی دیگر، به این نکته، بیش‌تر بپردازم.