بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

افلاطون و نکوهش دیکتاتوری

دیکتاتور در نخستین روزهای فرمان‌روایی، اطمینان می‌دهد که هرگز به راهِ استبداد نخواهد رفت و کشور را اصلاح خواهد کرد. به مردم، به‌ویژه، به هوادارانِ خود، بذل و بخشش‌ها می‌کند و با همه، خوش‌رفتاری می‌کند.

پس از آن‌که با گروهی از دشمنان داخلی آشتی کرد و گروهی دیگر را از میان راه برداشت، نخستین کارش ایجادِ دشمنی و سپس جنگ با کشورهای بیگانه است تا نخست‌ این‌که مردم احساس ِ نیاز به رهبری ِ او پیدا کنند، دوم این‌که مردم به علت هزینه‌ی جنگ، تهی‌دست شوند و در اندیشه‌ای جز به دست‌آوردن ِ معاش نباشند. گذشته از این، جنگ، ابزار خوبی‌ست تا کسانی را که هنوز در اندیشه‌ی آزادی هستند، پیش شمشیر دشمنان بفرستد.

و همه‌ی این‌ها، سبب می‌شود که مردم، روز‌به‌روز، از او کینه به دل بگیرند تا آن‌جا که یاران‌اش که او را به زمام‌داری رسانده‌اند و نفوذی در میان مردم دارند، آشکارا از او خرده می‌گیرند و بدگویی می‌کنند. پس او نیز در این وضعیت، برای نگه‌داری از قدرت‌اش، ناچار است همه‌ی بدگویان‌اش را نابود کند و کار به جایی می‌رسد که در پیرامون‌اش، از دوست و دشمن، کسی نخواهد ماند.

 

اندکی کوتاه‌شده٬ از کتابِ پولیتیا، بند 567

افلاطون و آدم‌های بدتر از سوفیست‌

سقراط در گفت‌وگو با گلاوکن:  

سقراط: گمان نمی‌کنم که تو مانندِ توده‌ی مردم٬ بر این باور باشی که جوانان٬ بر اثر آموزه‌های سوفیست‌ها٬ تباه می‌شوند؛ یا بپذیری که یک یا چند کس می‌توانند جوانان را تباه کند. کسانی که این باور را همه‌جا تبلیغ می‌کنند٬ خود٬ تباه‌ترین سوفیست‌ها هستند و جوانان و پیران و مردان و زنان را بر پایه و مایه‌ی میل خود٬ به بار می‌آورند و آنان را به هر راهی که خود می‌خواهند٬ می‌کشانند. 

گلاوکن: کی و چگونه چنین می‌کنند؟ 

سقراط: هنگامی که توده‌ی مردم در یک جا گرد می‌آیند؛ برای نمونه٬ اینان در مجلس‌های سیاسی٬ یا در دادگاه‌ها٬ یا تماشاخانه‌ها یا اردوگاه‌ها٬ یا دیگر مجلس‌ها٬ بر پای می‌ایستند و فریادکنان در میانِ همهمه و غوغای انبوهِ مردم٬ گفتار یا کردار ِ این و آن را بیش از اندازه می‌ستایند یا نکوهش می‌کنند و... 

                                                 افلاطون٬ پولیتیا٬ بند ۴۹۲