فشردهی نوشتهی دکتر محسن رنانی زیر عنوان «اعتیاد به قدرت»؛
و نقد بنده (سید هادی جعفری) بر آن:
فشردهی نوشتهی ایشان:
«ماندنِ طولانی در قدرت، تحولاتی اساسی در شخصیتِ قدرتمند پدید میآورد؛ بهگونهیی که از جایی به بعد، دیگر اصلاح نمیشوند. از سوی دیگر لذتِ قدرت، ترشح هورمونهای دوپامین و سروتونین در مغز را افزایش میدهد و اینگونه، لذت بیشتر، قدرت بیشتر میخواهد. سپس مغز معتاد به آن میشود. و این اعتیاد، خود، خواست قدرت بیشتر میکند... و اینگونه است که دیکتاتور، پدید میآید (در خانه یا اداره یا کشور یا ...). بنده، بیست سال است که بیشترِ آثارِ من درباره تغییر ذهنیتِ کنشگران سیاسی و مدنی بوده است؛ بدون هیچ فادهیی! اکنون تصمیم گرفتهام سراغ "کودک و توسعه" بروم. باید از پایین آغاز کرد.»
نقد بنده:
لابد آقای دکتر رنانی، چند سال دیگر، دوباره حرکتِ معکوس میکنند و به این نکته پی میبرند که چون با چند مقاله و نوشته نمیشود به اصلاح کودکان (در سطح کلان کشور) پرداخت، پس باید سراغِ ساختارهای جمعی (مثل آموزش و پرورش و ...) بروند!! اما و دو صد اما، مشکل این است و این بود که این سازمانها و ساختارها، در دستِ بزرگترهای توسعهنیافته است!!!!
نکته این است که تغییرِ ذهنیتِ کودکان، در سطحِ کلان، یعنی در همهی شهرها و روستاها، با چند نوشته و مقاله، ممکن نیست. این کار، برنامهریزیِ کلانِ مدیریتی میخواهد، نه فقط با چند مقاله و کتاب. و این برنامهریزی کلان، نیاز به بزرگترهای عاقل و تربیتیافته دارد!!!
اما ابهام، همچنان پابرجاست: از یک سو، برای توسعهی حقیقیِ مدیران، باید از کودکان (یعنی از ریشه) آغاز کرد؛ اما از سوی دیگر، در دنیای بسیار پیچیده و درهم آمیختهی امروز، تربیتِ کودکان، در درجهی اول، با برنامهریزیِ کلانِ ساختارهای جمعی و حکومتی، ممکن است، و در درجهی دوم، با پند و نصیحت و مقاله و کتاب!
پس باید چه کرد؟!
سید هادی جعفری امان آبادی