بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

نفی فلسفی مونولوگ (از دیدی و نگاهی):

دیالوگ، گفت‌وگو با «دیگری»‌، و مونولوگ، گفت‌وگو با «خود» است؛ اما مگر «خود»، به نوعی، همان «دیگری» نیست؟ مگر نه این‌که «من» با «من» گفت‌وگو می‌کند؟ مگر نه این‌که «من»، گویی دو تا می‌شود (منِ الف، منِ ب)؟ پس شاید بتوان گفت که به تعبیر خیلی دقیقِ فلسفی، ما چیزی به نام «مونولوگ» نداریم. هر چه هست، دیالوگ است. مونولوگ نیز خود، نوعی دیالوگ است. 
در همین راستا، بیتی در دفتر اولِ مثنوی‌ِ خویش سروده‌ام که دقیقن به این مضمون، اشاره دارد:

زوج باشد گوهرِ هر «گفتِ» ما
یک کلام و یک شنیدن، جفتِ ما

یعنی گوهر و ذات و جوهرِ هر «گفت»‌ی، (و نه لزومن هر «گفت‌وگویی»،) زوج و دوگانه است: یک سو، کلام و سخن است (منِ «الف»)؛ و سوی دیگر، شنیدن است (منِ «ب»). پس دیالوگ، یعنی گفت‌وگو با «دیگری»؛ چه این «دیگری»، منِ «ب» باشد، چه «او» یا «تو». 
شاید بتوان این تفسیر را از این بیت کرد که: دیالوگِ من با من، مهم‌تر از دیالوگِ من با او یا با تو است؛ اگرچه هیچ و هرگز دیالوگِ با او یا تو، نباید فراموش شود و بی‌اهمیت دانسته شود. چه خوب است که بیش از گفت‌وگو با «او» یا «تو»، با «خود» گفت‌وگو کنیم. یا این‌گونه بگویم: در حالی که با «او» گفت‌وگو می‌کنیم، با «خود» نیز مدام گفت‌وگو کنیم؛ چرا که دیالوگ، فقط گفت‌وگو با «او» یا «تو» نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد