ادامهی مصاحبههای هفتگانهی دانشگاه اصفهان
سپاس از دکتر محمود بینای مطلق
از اتاقِ سردِ فلسفهی اسلامی بیرون آمدم. نگاهی کردم به اتاقها. میخواستم ببینم کدام خلوتتر است. اتاقِ بعدی دو نفر پشت در بودند. من نیز به آنها اضافه شدم و شدیم سه نفر. این اتاق، اتاقِ فلسفهی یونان بود ... نوبتم که شد، داخل شدم. دکتر بینای مطلق را دیدم که با چهرهیی باز و شاداب، پشت میزشان نشسته بودند. با ورود من، بلند شدند و احترام گذاشتند و دست دادند. و بالاتر از این، چایی تعارف کردند. حتا کیکی که روی میزشان بود و میخواستند بخورند، با من نصف کردند. من نیز، هم بسیار تشکر کردم، هم کیک را بی تعارف از دستشان گرفتم، و هم انتقاد کردم از وضعیتِ بدِ تغذیهی نامزدانِ دکتری. این بزرگوار، همآن موقع زنگ زدند به مسئولان و انتقاد مرا منتقل کردند. به هر روی، کیک را با اشتهای تمام خوردم؛ انگار که دو روز بود غذا نخورده بودم ...
پرسشها آغاز شد. ایشان یک پرسش بسیار تحلیلی و کلی دربارهی افلاطون کردند. من نیز پاسخ تحلیلیم را در چند دقیقه دادم. پاسخ را تأیید کردند. هماین و بس. واقعن هماین است. یک نامزدِ دکتری، دقیقن در یک یا دو تحلیل بسیار کلی، تواناییهای گوناگونِ خود را نشان میدهد؛ مانندِ این تواناییها: ۱. شیوهی ورود به بحث، ۲. شیوهی خروج از بحث، ۳. شیوهی تحلیل، ۴. نگاه و زاویهی دید، ۵. قدرتِ تحلیل، ۶. عمق تحلیل، ۷. و سادگی تحلیل. من نمیفهمم چه معنایی دارد که از نامزدِ خسته و کوفته، پرسشهای فراوانِ حفظی و جزیی کنیم؟! مگر توانایی فلسفیِ کسی، متراژیست؟! ...
به هر روی، وقتی دیدم استاد بزرگوار اینگونه برخورد کردند، کتاب افلاطون را از کیفم درآوردم و به استاد، تقدیم کردم. و شیرین اینجاست که استاد، نگاهی همراه با تعجب به من و کتاب انداختند و گفتند: «اِ؛ نویسندهی این کتاب، شمایید؟! ... من این کتاب را خریدهام!» ... خدا خیر و نیکی و عمر بابرکت به ایشان عطا کند.
ادامه دارد
درود دکتر هادی عزیز.
به عنوان یک مصاحبه گر هم تا کنون از این نوشتارهاُ خیلی چیزها آموخته ام.
دست مریزاد همیشگی به شما و قلم توانایتان.
ضمنا از ارسالی دانشورانه و مختصر و مفید شما بسیار محظوظ شدم و در مقدمه جای گرفت. سپاس بیکران.
پاینده باشید و سربلند. گل
سلام و درود بر دوست بزرگوارم دکتر فولادی
وظیفه بود جناب استاد عزیز