دو انتقاد از مصاحبهی دکترای دانشگاه تهران:
1. کاش در این مصاحبه (و البته در همهی مصاحبههای دیگر در دانشگاههای دیگر) موقعیتی پیش میآمد که آثار مصاحبهشونده، چه کتاب و چه مقاله، بهتر و دقیقتر دیده میشد! برای نمونه، میتوان از مصاحبهشوندهها خواست که چند روز یا یکی دو هفته زودتر، آثارشان را به دانشگاه بدهند یا بخشهایی از آنها را ایمیل کنند. اساتید محترم، چهگونه میتوانند در یک مصاحبه، و در کمتر از یک دقیقه، چندی و چونی کتاب یا مقاله را تشخیص بدهند؟! به هر روی، کتابهای شعرم که کمابیش مضمونهای انسانشناسانه و اخلاقی و فلسفی دارند، (شاید به جرم شعربودن) به قدری کوتاه دیده شدند که بهتر است بگویم دیده نشدند! اگر اساتید عزیز و گرامی، وقت میکردند و چند بیتش را میخواندند، شاید نگاهشان به کتاب، نگاهی دیگر میشد.
2. در آغاز مصاحبه، خیلی خوب است که به مصاحبهشونده اجازه بدهند که حدود 3 تا 5 دقیقه از گذشتهی خودش و کارهایش و نگاهِ کلیش به رشتهی موردِ نظر بگوید. استادانِ گرامی، با این روش، دورنمایی مفید از نگاه و دیدِ مصاحبهشونده به دست میآورند. شیوهی صحبتکردن، طرز نگرش و نگاه، و قدرتِ تحلیل مصاحبهشوندهها در هماین آغاز و با این روش، تا اندازهی فراوانی مشخص میشود. این، خیلی بهتر از چند تا پرسش حفظی و کلیشهییست. هر کسی ممکن است پرسش یا پرسشهایی را نتواند پاسخ بدهد. قدرتِ تحلیل و نگاهِ کلی مصاحبهشونده، بسیار مهمتر از پاسخ به چند پرسش حفظیست. و البته، از این نظر، دانشگاه تهران، از همهی دانشگاههای دیگر بهتر بود زیرا یگانه پرسش در این مصاحبه، پرسش آقای دکتر طالبزاده بود. اما این نکته که مصاحبهشونده کمی از خودش بگوید، نه تنها در دانشگاه تهران، بلکه در هیچ دانشگاهی انجام نشد.
در بخش پنجم، به مصاحبهی پردیس دانشگاهِ تهران در قم میپردازم.
پس، ادامه دارد...