بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

تنگه‌ی تنگِ زندگی

گاه، روزگار، به‌قدری بر انسان و جامعه تنگ می‌شود که هیچ راهِ گریزی نمی‌ماند. همه‌ی درها بسته می‌شود. در تنگه‌ی تنگِ زندگی، سخت به تنگ می‌آیی و ناامید می‌شوی. به هر سو که می‌نگری، راهی برای رهایی از این بن‌بست نمی‌یابی. و این مشکل، می‌توند در همه‌ی بخش‌های زندگی باشد: در زندگی شخصی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و... .

گویی یگانه راهِ رهایی، گاهی، این است که تنها و تنها چشم‌انتظار باشی و به آینده بنگری که چه پیش می‌آید. و باید دانست که «چشم‌انتظاری»، هیچ و هرگز با «بی‌کاری» یکی نیست. و نیز باید دانست که «روی‌دادهای پیش‌بینی‌ناپذیر»، گاهی می‌تواند دگرگونی‌های بس بنیادی پیش آورد؛ اگر، و تنها اگر، از آن‌ روی‌دادها به نیکی بهره‌برداری شود.

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:58 ق.ظ http://www.alirezafouladi.blogfa.com

سلام بر شما.
بهره بردیم.

سلام بر جناب فولادی
لطف دارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد