بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

چرا آدم‌ها سخن یک‌دیگر را خوب نمی‌فهمند؟

ما آدم‌ها وقتی نوشته‌ای را می‌خوانیم و سخنی را می‌شنویم، به آن سخن یا نوشته، «گوش نمی‌سپریم»؛ زبان‌مان خاموش است اما ذهن‌مان سخت پرخروش! ما آدم‌ها در گفت‌و‌گوها و جدل‌های‌مان سخن یک‌دیگر را خوب «نمی‌فهمیم». ما آدم‌ها هنگام شنیدن یا خواندن، بیش و پیش از این‌که بشنویم و بخوانیم، هزار و یک واژه را در ذهن‌مان نشخوار می‌کنیم! ما آدم‌ها غافل‌ایم که آن‌چه باید رخ بدهد، «شنیدن» نیست؛ «خواندن» نیست؛ گوش‌سپردن است؛«واگذاری» است؛ واگذاریِ گوش جان است به سخن یا نوشته. و همه‌ی این‌ها، ریشه در این نکته دارد که: ما آدم‌ها غافل‌ایم که بنیادِ فهمیدن، «شنیدن» و «خواندن» نیست؛ بنیادِ فهمیدن، «گوش‌سپردن» است. باید با همه‌ی هستی‌‌مان گوش بدهیم؛ باید سرتاپاگوش باشیم. و پس از آن‌که با دل و جان گوش دادیم، آنگاه نه با شتاب، بل‌که با درنگی بایسته و شایسته، به سراغ درستی و نادرستیِ سخن یا نوشته برویم و درباره‌اش بیندیشیم و داوری کنیم. اما و دو صد اما، این‌گونه‌بودن، چندان هم آسان نیست. پرسش سخت و سهمگین این است که چگونه می‌توان به بنیادِ فهمیدن رسید؟ به سخن دیگر، چگونه می‌توان به جایی رسید که با همه‌ی هستی‌ خویش نوشته‌ای را خواند و به سخنی گوش سپرد؟
در پاسخ باید گفت که فهمیدن، به یک پیش‌زمینه نیاز دارد. آدم‌ها تا این پیش‌زمینه را نگذرانند، نمی‌توانند به بنیادِ فهمیدن (یعنی گوش‌سپردن)، دست پیدا کنند. این پیش‌زمینه، همانا همان «آزادبودن» است. یک پژوهشگر باید به معنای دقیق کلمه، و به‌راستی و درستی، «آزاد» باشد؛ آزاد از هرگونه پیش‌داوری (۱). پژوهشگری که هنوز در بندِ بندگی‌های ریز و درشت خویش است، اگرچه سخن‌ها را می‌شنود و نوشته‌ها را می‌خواند، اما نمی‌تواند به سخن‌ها «گوش بسپرد». پژوهشگری که هنوز در بندِ بردگی‌های ریز و درشت خویش ا‌است، شاید اندکی بوی فهم و آزادی به مشام‌اش برسد، اما هیچ و هرگز خوی فهم و آزادی ندارد. 
و این نکته، بسی گفتنی‌ست که تا این پیش‌زمینه نباشد، بنیادِ فهمیدن (گوش‌سپردن) نیز هرگز رخ نخواهد داد. شنونده‌ی هر سخنی و خواننده‌ی هر نوشته‌ای‌، باید آزادِ آزاد و با ذهنی تهی از هرگونه پیش‌داوری، با همه‌ی هستی‌اش گوش‌ بدهد و بخواند؛ باید وقتی سخنی را می‌شنود و نوشته‌ای را می‌خواند، نه فقط با زبانی خاموش، بل‌که با ذهنی بی‌خروش، گوش به سخن بسپارد و چشم به نوشته‌. آری؛ یک خواننده یا شنونده‌ی راستین، باید دارای این دو ویژگی باشد: نخست، آزاد؛ دوم، سرتاپاگوش. یکی پیش‌زمینه‌ی فهمیدن است؛ و دیگری، بنیادِ فهمیدن. (۲)
 

پ.ن:
۱) نباید «پیش‌داوری» را با «پیش‌فرض» درهم آمیخت. همه‌ی انسان‌ها پیش‌فرض دارند. هیچ انسانی نمی‌تواند با ذهنی تهی از هر فرض و اندیشه‌ای، سراغ فرض‌ها و اندیشه‌های دیگر برود. اما نباید پیشاپیش داوری کرد و پیش از هرگونه رودررویی با اندیشه‌ها، اندیشه‌ها را (خودآگاه یا ناخودآگاه) باطل دانست.

۲) این نوشته٬ پیش‌تر از این نیز در این وبلاگ آمده است.

نظرات 6 + ارسال نظر
سلام شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:54 ق.ظ http://www.alirezafouladi.blogfa.com

سلام بر هادی عزیز.
هنوز دارم مقدمات گوش جان سپردن به هدیه ارزشمندتان را پشت سر می گذارم.
این نوشته بسیار جالب و عمیق بود و دو مدار مهم داشت:
۱- خواندن باید با گوش دادن همراه باشد.
۲- برای گوش دادن باید از پیشداوری آزاد باشیم.
با این حال بنده دو نکته شاید مهمتر از این مطلب دریافتم که به نظرم کمتر از آن دو نکته نبود:
۱- هنگام خواندن هم گوش (نه گوش جان که کمی حالت استعاری دارد بلکه گوش واقعی) هم می تواند واقعا (تکرار تعمدی است) به کار باشد و اگر نباشد فهم روی نمی دهد. انسان عادت کرده است که با گوش بشنود و بنابر این با گوش هم می خواندو این نوع آرمانی خواندن است.
۲- پیشفرض در خواندن خواه ناخواه حضور دارد اما باید آن را از پیشداوری به دور نگه داشت و دلیلش این است که پیشفرض خصلت همگرا دارد و پیشداوری خصلت واگرا. یعنی پیشفرض از قبول نوشته نمی پرهیزد و پیشداوری یکسره به رد آن برمی خیزد. اینها مطالبی است هرمنوتیکی و در عین حال منحصر به فرد.
موفق باشید.

درود جناب دکتر فولادی عزیز و بزرگوار
۱. نه تنها خواندن بل‌که شنیدن نیز باید هم‌راه با گوش‌سپردن باشد.
۲. من گفته‌ام گوش‌سپردن. گوش‌سپردن٬ تعبیر رساتری‌ست تا گوش‌دادن.
۳. گویی پایانِ نوشته را (پ.ن) ندیدید. نکته‌ی دوم شما٬ در آن (پ.ن ۱) آمده است.

سلام شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:15 ب.ظ http://www.alirezafouladi.blogfa.com

سلام بر سید بزرگوار.
همه مطلب و حتی پ.ن را به دقت خوانده بودم و آنچه گفته شد برداشتی بود از آن مطلب. بیشتر تاکید آن برداشت این بود که بگوییم خواندن باید همراه با به کارگیری «گوش» واقعی باشد تا فهم درست دست دهد. آخه خواندنهای ما بیشتر فقط چشمی است.
کاربرد گوش سپردن هم بویژه در این باره تعبیر رساتری است و درست می فرمایید.
پیروز باشید.

سپاس از خواندن و شنیدن و فهمیدن و روشنگری و روشن‌اندیشی شما

چاووش دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ب.ظ http://www.royayeirani.blogfa.com

در مبحث "گوش سپردن" جان کلام آن بود که شما فرمودید.
اما نکته ایی کوچک در نظرم آمده که در زیر آورده ام:
ما در مواجهه با سخنی مکتوب یا شفاهی برای آغاز فهم مطلب ناگزیریم از دروازه شنیدن وارد شویم،حتی اگر سخنی مکتوب را بخوانیم ،این خواندن، هیچ گاه از شنیدن جداشدنی نیست،چرا که زمانی که نوشته ایی را میخوانیم این مکتوب چون صدایی در ذهنمان به گوشمان میرسد واینگونه است که شنیده میشود.
همانطور که شما هم تاکید کردید آنچه که منجر به فهم سخن میشود شنیدن نیست بلکه شنیدن تنها راهی برای ورود اطلاعات است.
آنچه که منجر به فهم میشود همان گوش سپردن است.
گوش سپردن هم نیازمند داشته های اولیه ایست. افزون بر اینکه ذهن باید از هر پیش داوری خالی باشد، گوش سپردن نیازمند داشتن آگاهیست ،بدون آگاهی هیچ شنیدنی به گوش سپردن منجر نمیشود.
گوش سپردن فرایندی آگاهانه و بخردانه است.
در بسیاری موارد افراد این داشته اولیه را ندارند و هیچ گاه از مرحله شنیدن فراتر نمی روند.

بله٬ درست می‌فرمایید چاووش عزیز. گوش‌سپردن٬ نیاز به «پیش‌آگاهی» دارد. و این٬ هم‌آن «پیش‌فرض» است که در متن آورده‌ام. هیچ خواندنی و شنیدنی٬ بی پیش‌فرض٬ شدنی نیست. آن‌چه نادرست است٬ پیش‌داوری‌ست و نه پیش‌فرض.

بارون سیاه دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:47 ب.ظ http://blackrain.blogsky.com

پخته و موثر .
بسیار عالی
جزو اندک مطالبی هستید که می خوانم و می آموزم

پخته نوشتن اگر با پخته خواندن هم‌راه نباشد٬ سودی ندارد. و سپاس که شما پخته می‌خوانید

uh شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:20 ق.ظ http://www.uh.blogfa.com

از صمد بهرنگی و ناظمحکمت و عزیز نسین بنویس شاید یکی دیگر بیدار شود

سینا چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ http://delnebeshteh.wordpress.com

برای سلام و عرض ادب آمدم هادی جعفری عزیز...
مطلبت هم مثل همیشه می‌آموزد به گمانم بسیاری از جنگها و دعواها هم بر سر این است که آدمها حرف هم را خوب نمی‌فهمند

سلام سینا جان. سپاس و صد سپاس از سرزدن‌ات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد