بیتهایی که در اینجا از کتاب «مثنوی آدمها» آوردهام٬ نقدی بر شخصیتِ امنیتجویانه و شوهرطلبانهی بسیاری از دختران در ایران است. اینکه چرا بسیاری از دخترانِ ایرانی در ایران٬ اینگونهاند٬ بحثیست جداگانه که باید در جای خودش به آن پرداخته شود. در این بیتها٬ من فقط به خودِ موضوع پرداختهام و آن را نقد کردهام و نه به ریشههای آن:
یک طـــــــرف٬ دختر؛ فقط شوهرطلب! حق بــرایـــش هست کمتر از حلب!
حق چه باشـــــــد نزد او؟ شوهــر بُوَد! گوش او بــــر حــق و باطــل٬ کـر بُوَد!
او امـــان و امـــنـیـت را طــــالــب است مردِ امن او٬ بدش هم٬ جالب است!
مرد٬ اخلاقاش چه باشد؟ نیست غم! خانهاش امن است؟ باشــد مغـتنم! (۱)
و درد اینجاست که دخترانِ ما٬ خودآگاه یا ناخودآگاه٬ برای این رفتار و شخصیتِشان دلیلتراشی هم میکنند و با کارکرد و رفتارشان فریاد میزنند که:
امـنـیـت بـر اهــلـیـت٬ اولیتـر است! مردِ امن من٬ فدایاش؛ یک نر است!!
مـــن فـــدای ســیــلــــی پُـــر مـــهر او! بــنــدهی فــرمــانِ اویام؛ مــو بـه مـو! (۲)
پ.ن:
۱) مثنوی آدمها٬ سید هادی جعفری٬ نشر آشیان٬ ص ۱۰۸
۲) همآن
متاسفانه ما اهل قیامت نیستیم و قیامت ما شاید هزاران سال طول بکشد زیرا قیامت یعنی آشکار شدن باطن . فروید یک تئوری داد و ۳۰ سال تجربه ی کاری او تئوری اش را عملا اثبات کرد و من هم تجاربی دارم .واقعا ما آدما و بویژه خانم ها حاضر نیستیم به مسائل پست توجه کنیم و غافلیم که همین پست ها از ضروریات هستند و بدون آنها زندگی معنوی مسدود است مثلا تصور کنید آشغالهای شهر جمع نشود و یا یک خانه سیستم دفعی اش خراب باشد یا یک بدن کلیه اش کار نکند و ادرار تولید نشود.ووو....
به نظر من خداوند بزرگترین انسان ها را مانند پیامبران را اسیر پست ترین چیزها کرده تا نشان دهد که آدمی هیچ کاره است.
خانم ها زندانی شدن را از آزادی بیشتر دوست دارند فقط بخاطر پرستیژ و تحسین جامعه و به تعبیر داستان مولانا حاضر نیستند بسوی آب حیات بروند زیرا جامعه آنها را هو و مسخره و ملامت می کند . حاضراند ملامت خدا را بشنوند اما ملامت جامعه را نه.
خداوند ما را از بت بزرگ جامعه پرستی نجات دهد.
بد نیست نکتهای را که در متن آوردهام٬ دوباره بگویم. من گفتهام: «بسیاری از دخترها» ؛ و آگاهانه نگفتهام: «بیشتر دخترها». چون نخست اینکه بهتازگی دگرگونیهای خوبی در بسیاری از دخترها دیده میشود؛ دوم اینکه من آماری دربارهی این موضوع ندارم.