بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

اخلاق٬ دانش٬ و شریعت

در کتاب «مثنوی آدم‌ها» درباره‌ی «فیض و دانش و حکمت» و پیوندش با «فضل و فضیلت و انسانیت»٬ این‌گونه آمده است: 

                 فیض٬ همــــواره٬ نشـــانِ فضل نیست 

                 فیض٬ بی فضل ار بُوَد٬ جز هزل نیست (۱)

سخن بر سر این است که اگر آدم‌ها صد فیض و دو صد دانش و فن و فلسفه بدانند اما فضل و فضیلت و انسانیتی در آن‌ها نباشد٬ آن فیض و دانش و فلسفه و فن‌شان هیچ و هرگز فضیلتی ندارد. به سخن دیگر٬ نه چون‌این است که هر کسی دارای فیضی‌ست٬ دارای فضل و فضیلت نیز خواهد بود. و البته٬ از آن سو٬ درست است: هر کسی که فضل و فضیلی دارد٬ بی‌گمان٬ دارای فیض نیز هست؛ چرا که فضل و فضیلت و اخلاق و خوب‌بودن٬ خود٬ فیضی بس بزرگ است: 

                 هر فضیلت٬ فیض حق باشد مدام 

                 نیست هر فیضی فضیلت؛ والسلام 

دین (۲) و شریعت نیز فیضی‌ست که بسیاری از آن برخوردارند؛ اما و دو صد اما٬ دین و شریعتِ بی فضل و فضیلت و اخلاق٬ پشیزی ارزش ندارد: 

                 فیض دین٬ فیض است؛ اما٬ ای‌بسا 

                 فضل نـَبوَد این‌چنــیــن فیضـی تو را (۳) 

پ.ن: 

۱) مثنوی آدم‌ها٬ هادی جعفری٬ نشر آشیان٬ ص۱۴۲ 

۲) مرادم از دین٬ در این‌جا٬ شریعت است. و صد البته اگر اخلاق را بخش بزرگی از دین٬ و یا همه‌ی دین بدانیم٬ بحث٬ گونه‌ای دیگر می‌شود و به‌گونه‌ای دیگر پیش می‌رود. 

۳) هم‌آن٬ ص ۱۴۳

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد