ادامهی متن مقدمهی کتاب:
... در آغاز، از بدیها و نامرادیها و نادوستیها گفتم و نالیدم و نوشتم. هرگز بر آن نبودم که این نالهها را بیش و بسیار پی بگیرم و این مثنوی را بسیار کِش بدهم اما سرشت قلم، مرا به سرنوشتِ سرودن مثنوی بس بلند و درازی کشاند که هیچ در آغاز، در اندیشهی آن نبودم. و اینچنین شد که «مثنوی آدمها»، ناخواسته، زاده شد. این مثنوی بلند، که آن را دربارهی آدمها و برای آدمها سرودهام، بر دو بخش است: بخش نخست، که در آن، سخت از آدمها، دلخسته و دلآزردهام و از آنها نالیدهام، و در پی آن، به بیان گونههای بس گوناگون آدمها پرداختهام که اینجهانی و اینسوییاند و هزار و یک عیب و نقص و لغزش دارند. و بخش دوم، هم به جهان آنسویی و آدمهای کمیاباش پرداختهام، و هم از دیدی فراگیر، به عالم و آدم نگریستهام. در این بخش، آدمیان جهان و جهان آدمیان را از دیدی واقعشناختی، آرمانشناختی، جامعهشناختی، روانشناختی، تاریخی، فلسفی، عرفانی، و ... نگریستهام. انسانهایی آنسویی، بس کمیاباند؛ و بسا نایاب! این جهان، جهان اینسوییست. این جهان، جهان آدمهاییست که میبینیم؛ و این آدمها نیز، آدمهای همین جهاناند که میبینیم. و البته، در کنارِ این نکتههای بنیادی و کلیدی، به بسیاری از نکتهها و جنبههای ریز و درشتِ آدمها نیز پرداختهام. باشد که خوانندگان، نیک بخوانند و نیک به آنها بیندیشند.
اما پیش از آنکه خوانندگان بزرگوار، متن کامل را بخوانند، گزیدهای از آن را ــ که همانا بخشی از شاهبیتهای آن است ــ در آغاز آوردهام. به امید آنکه برای خوانندگان، سودمند باشد.
در پایان، بسی ناسپاسیست اگر سپاسگزارِ سعی پیوستهی دوست عزیزم محمدرضا علینیا ــ مدیر کممانندِ انتشارات آشیان ــ نباشم.
پایان مقدمه
کتاب فوق العاده ای است استاد
سپاس
هیچ گاه تنهایی و کتاب و قلم ، این سه روح و سه زندگی و سه دنیای مرا کسی از من نخواهد گرفت ... دیگر چه میخواهم ؟ آزادی چهارمین بود که به آن نرسیدم و آن را از من گرفتند .
( دکتر علی شریعتی )