بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

درباره‌ی کتابِ تازه‌ی «مثنوی آدم‌ها» (بخش دوم)

متن مقدمه‌ی کتاب:

بارها و بارها به آدم‌ها و جنبه‌های بس گوناگون و پیچیده و پر رمز و راز آنان اندیشیده‌ام. انسان، چگونه باشنده‌ای‌ست که درباره‌ی همه‌چیز، حتی درباره‌ی خودِ اندیشه، می‌اندیشد؟! چگونه است که انسان، یگانه‌باشنده‌ای‌ست که به خود، و به پس از خود، می‌اندیشد؟! و چگونه است که همین انسان اندیشنده، گاه، از سر سرشتِ اندیشه‌گرِ خویش جدا می‌شود و پرده بر سیمای زیبای جان خویش می‌کشد و هیچ و هرگز نیم‌نگاهی هم به درون خویش نمی‌کند و به خوابی سنگین فرو می‌رود و در غفلتی سخت عظیم فرو می‌غلتد؟!! چگونه است که آدم‌ها، گاه، سخت دل‌خسته از هم‌اند و گاه، سخت دل‌بسته‌ی به هم؟! چگونه است که آدم‌های این جهان شگفتی‌ها، بس شگفت و پیچیده و گوناگون‌اند؟! و چگونه است که بیش‌ترِ آدم‌ها، بس ناجوان‌مردانه، به یک‌دیگر، صد بدی می‌کنند؟! این‌ها همه، مرا برانگیخت که نوشتن بیاغازم و کمی از آدم‌ها بنویسم و اندکی با خود حرف بزنم…

مقدمه، ادامه دارد...

بخش نخست

نظرات 1 + ارسال نظر
نیلوفر مردابی شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:58 ب.ظ



من فکر می کنم بخاطر نشناختن درون خودمون هستش !!!!

وقتی من نمیدونم از خودم چی میخوام نمی تونم بفهمم که دیگران از من چی میخواهند ...

کنجکاو شدم کتابتون رو بخونم ...

دقیقاْ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد