بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

مثنوی مولوی: آموزه‌ای آمیزشی

هرگاه مثنویِ مولوی را می‌خوانم، بیش از پیش پی به شگفتی‌اش می‌برم! هیچ و هرگز در پی این نیستم که همه‌ی آن‌چه را که مولوی سروده است، آن‌هم در جهان امروز، یک‌سره پذیرفتنی بدانم. سخن، بر سرِ چیز دیگری‌ست. شگفتیِ شگرفِ مثنوی در این است که در همان حال که آموزشی‌ست، آمیزشی‌ست!! به سخنی دیگر، مثنوی، هم متنی آموختنی‌ست و هم آمیختنی‌! هم آموزنده است و هم مست‌کننده! همه‌ی هنر مولوی این است که حرف‌هایی بس هشیارانه را در حالتی مست و بی‌خویشتن سروده است! گویی مثنوی‌اش، هم خودآگاهانه است و هم ناخودآگاهانه! هم به خواننده‌ی خویش آموزش می‌دهد و هم با او آمیزش می‌کند... ناخودآگاهی در خودآگاهی!! و خودآگاهی در ناخودآگاهی!!  

نظرات 1 + ارسال نظر
محسن چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:57 ق.ظ http://salambarma.blogfa.com/

بر این باورم مثنوی قرآن ایرا نی هاست. اگر قرآن به لسان عرب است ، مثنوی ترجمه ی محتوایی قرآن به زبان قوم پارسی است. بسیاری از مثنوی خوانان ، از قرآن خوششان نمی آید و حتی متنفرند و همچنین بسیاری از قرآن خوانان ، از مثنوی متنفر و یا بی علاقه اند.

مغزِ مغز قرآن و مثنوی یکی است و هر چقدر به ظواهر و الفاظ نزدیک می شویم وجه افتراق پیدا می کنند. من خودم نه تابع مثنوی و نه تابع قرآن و نه تابع هیچ کس و کتاب دیگری هستم و می دانم که باید تابع دل خود بود وبه این معنا که اگر ما به مغزِ مغز رسیدیم دیگر آزاد می شویم و نام دیگر بهشت ، آزادی درونی بگذاریم. !!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد