بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

اگر بخفتی، به که در پوستین مردم افتی

یاد دارم که در طفلی، متعبدی بودمی و شب‌خیز و مولعِ زهد و پرهیز. شبی در خدمتِ پدر، علیه‌الرحمة، نشسته بودم و همه‌شب، دیده بر هم نبسته و مصحفِ عزیز در کنار گرفته و طایفه‌ای گرد ما خفته. پدر را گفتم: یکی از اینان سر بر نمی‌دارد که دوگانه‌ای بگذارد! گفت: جان پدر، تو نیز اگر بخفتی، به که در پوستین مردم افتی.  (گلستان سعدی)

نظرات 1 + ارسال نظر
ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:43 ق.ظ

چقدر این حکایت رو دوست دارم. چندین روز بود بهش فکر می کردم. ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد