آدمها همه زیبایند. آدمهای بد نیز همگی زیبایند؛ یکی بیش و یکی کم. باید از نگاهی خاص دید تا بتوان آدمها را زیبا دید. باید از نگاهی خاص دید تا بتوان عالم و آدم را زیبا دید. از نگاهی خاص، بدی ِ بدها، ریشه در صد علتِ شناخته و ناشناخته دارد. از نگاهی خاص، خوبی ِ خوبها نیز صد علتِ شناخته و ناشناخته دارد: علتهای فراوان محیطی، تربیتی، ژنتیکی، خانوادگی، و ... اگر دقیق به عوامل ِ پیدا و پنهان ِ بدشدن ِ آدمهای بد بنگریم، نگاهمان بسی گستردهتر، و صبرمان بسی ژرفتر میشود. از نگاهی خاص، هم آدمهای خوب و هم آدمهای بد، تا حدودی، در زندان سرنوشتِ خویشاند. اگر از نگاهی خاص، به گذشتهی آدمهای بد بنگریم و بفهمیم که چرا بد شدهاند، دیگر نفرت از آنان نخواهیم داشت؛ دیگر با آنان خشونت نمیورزیم. با آنان مخالفت و برخورد میکنیم اما خشونت، هرگز! اگر به علتهای شناخته و ناشناختهی بدی ِ بدها بنگریم، بدها چندان هم که گمان میکنیم، بد نیستند؛ همانگونه که خوبها نیز چندان که گمان میکنیم، خوب نیستند. این نگاه، همانا نگاهِ «واقعگرایانه» است.
اما و دو صد اما، نگاهی دیگر نیز هست: نگاه آرمانگرایانه. از نگاهِ آرمانی، بدها بدند و خوبها خوب. از نگاهِ آرمانی، بدها بد میکنند که بدی میکنند و نباید بدی کنند؛ و خوبها خوب میکنند که خوبی میکنند و باید خوبی کنند. نگاه اگر آرمانی باشد، باید با بدها و بدیها برخورد کرد. اما از نگاهِ واقعگرایانه، همین بدها، کم یا بیش، چندان نمیتوانند بدی نکنند... و همهی سخن این است که: اگر کسی از هر دو نگاهِ واقعگرانه و آرمانگرایانه به آدمهای بد بنگرد، شاید از آنان به خشم بیاید، اما خشونت، هرگز! از آن سو، اگر کسی از هر دو نگاه، به آدمهای خوب بنگرد، شاید آنان را دوست بدارد اما عشق کورکورانه و بیخردانه، هرگز! آری؛ «عشق کورکورانه» و «خشونتِ کینهورزانه»، دو روی یک سکهاند. نگاه اگر فقط واقعگرا یا فقط آرمانگرا باشد، یا به دام عشق کورکورانه میافتد، یا به چالهی خشونتِ کینهورزانه و نفرتِ حقیرانه.
به نام او
نکته ای در قرآن یافتم واقعا گنجی بی پایان و بی نظیر است و هرگاه این گنج را از دست می دهم در جهنم سوزان می سوزم.
Ego یا "من" مادر همه ی بدیهاست. مولانا در قالب یک داستان این مطلب را می آورد .
مادر بت ها ، بت نفس شماست.
واقعا اگر آدم فرشته شود ، دیگران را هم دربست و بدون استثناء فرشته می بیند. دنیا می شود لس انجلس (شهر فرشتگان)
زمانی میسر است که ایگو یا من ، محو شود و حالت مستی و بی خودی به انسان دست می دهد. نسل امروز و جوانان بیش از گذشتگان گرفتار ایگو هستند و راه انحرافی ، مواد محرک و مخدر است و این مواد بطور مصنوعی انسان را بی خود و مست می کنند. اما مولانا آگاهانه مست می شود مست هوشیا ر و نه مست غافل . لذا پایکوبی و رقص و ....
مسیح می گوید قضاوت نکن و اگر کمی دقت کنیم افکار ما در حول محور قضاوت شکل می گیرد چی خوب است و چی بد ، کی خوب است و کی بد.
قضاوت کردن نوعی خودخواهی است .
چرت و پرت هایتان به درد خودتان می خورد.