بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

ایرانی: باهوش یا خردمند؟!

 

 

 

کارایی ِ یک انسان، نیز کارایی ِ یک کشور، کم‌تر به دارایی‌، و بیش‌تر به بهره‌ی درست از دارایی است. دانش‌‌جویی که هوش ِ سرشاری دارد، چه‌بسا هرگز در درس‌هایش کارآمد نباشد؛ چرا که یاد نگرفته‌ است از هوش بالای خویش به‌درستی بهره ببرد. چنین دانش‌آموزی، باهوش است، اما، مدیریتِ عقلانی بر هوش خویش ندارد. درست هم‌چون کشوری که دارایی و سرمایه دارد اما هنوز یاد نگرفته است آن‌ها را به‌درستی به‌کار بگیرد. هوش و هوشمندی، یک چیز است، و بهره‌ی بهینه از آن (که نوعی از خردمندی‌ست)، چیزی دیگر. ما هرچه با هوش باشیم، تا عقل ِ بهره‌وری نداشته باشیم، هیچ راهی به جایی نمی‌بریم.

بارها گفته‌اند و گفته‌ایم که ما ایرانی‌ها از هوش ِ سرشاری برخورداریم! این سخن، کم یا بیش، درست است. اما و صد اما، پرسش بنیادی این است که ما بهره‌مندی‌مان از هوش، چه اندازه است! ما حسین و عاشورا و محرم و علی و ماه رمضان داریم، اما چه بلای وحشتناکی بر سر این‌ها آورده‌ایم؟! ما ابوعلی‌سینا و زکریا و فردوسی و حافظ و مولوی و سعدی و ... داریم! اما چه بهره‌ای از آن‌ها برده‌ایم؟! ما پول ِ مفتِ نفت و گاز داریم! اما چه سودی از این دو انرژی‌ برده‌ایم؟! ما به‌فرض که دارای انرژیِ نیرومندِ هسته‌ای بشویم، چه بهره‌ای از آن خواهیم برد؟! ما این‌همه شهرها و مناطق توریستی داریم، (که شاید بتوان با همین صنعتِ توریسم، کشور را به‌خوبی اداره کرد)، اما چه بهره‌‌ی بهینه‌ای از آن‌ها برده‌ایم و سالانه چند میلیون (!) توریست وارد ایران می‌شود؟! ما تاریخی پر افتخار داشته‌ایم، اما از افتخارات‌مان چه بهره‌هایی برده‌ایم؟! ما دیروز و پریروز، چه‌ها که نبودیم! اما  امروز چه هستیم؟! ما دانش‌آموزان‌مان در المپیادهای گوناگون، دوم و سوم و چهارم  می‌شوند! (چرا که باهوش‌اند)، اما بیش‌ترشان به کدام سرزمین می‌روند؟! و ما چه اندازه از آن‌ها بهره می‌بریم؟! پس کم‌تر بگوییم و بپنداریم 3000 سالِ پیش چه داشیم و اکنون چه داریم! بیش‌تر بگوییم و ببینیم اکنون چه هستیم و چه بهره‌ای از داشته‌های‌مان می‌بریم! نگوییم «داریم»؛ بگوییم و بپرسم از خود که «چگونه داریم». 

کوتاه سخن آن‌که، دارایی و داشتن، بسیار سودمند و بایسته است. باید، و صد البته باید دارایی و سرمایه داشت و بر آن‌ها افزود! هیچ گمانی در این نیست. به سخن دقیق‌تر، از نظر کمّی، دارایی، مقدم است بر بهره‌وری. اما نخست این‌که، بهره‌وری، خود، سرمایه‌ای بزرگ است؛ دوم این‌که، سخن بر سر کیفیت است. آنچه از نظر کیفی مقدم بر دارایی‌ست، بهره‌وریست.  

نکته‌ی آخر این‌‌‌که شاید بتوان چنین گفت که عقل و خردِ مدیریتِ بهینه، خود، همان هوش و هوشمندی‌ست. چون هوش و هوشمندی، انواع مختلف دارد: هوش حسی، هوش مدیریتی، هوش ... . پس باید گفت که ما باهوش هم نیستیم!!! اما بحث ما بحثِ لفظی نیست. ما به هر حال، در بخش ِ بهره‌وری و مدیریتِ دارایی‌های‌مان، مشکل داریم. حال، نام‌اش را «ناخردمندی» بگذاریم یا «ناهوشمندی از نوعی خاص». یعنی ما اگر در  گیرایی، با هوش هستیم، در هدایت و بهره‌وری از گرفته‌شده‌ها، با هوش نیستیم.

نظرات 2 + ارسال نظر
وحید شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:23 ب.ظ http://www.arghavaan.parsiblog.com

به نظر شما چرا با وجود هوش در گیرایی در بهره وری نابخردانه عمل می کنیم؟

هادی یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 07:30 ق.ظ

پاسخ: خرد جمعی نداریم. شعار ملی و انگیزه ی ملی در ما ضعیف شده است. یعنی همه‌ی مردم و گروه‌ها و احزاب و روشنقکرها یک هدف استراتژیک نداریم. استراتژی یک ملت باید مشترک باشد. تاکتیک‌ها البته می‌تواند مختلف باشد. و ... حالا چرا همه‌ی این‌ها را نداریم؟! نمی‌دانم!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد