بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

معنای دقیق ستیز عشق و عقل





عقل خوب و مصلحت‌بین، دیگر است

جنــگِ عشـق پاک، با عقـل زر است
(مثنوی آدم ها، دفتر دوم)






خدای مرده‌ی نیچه، در مثنوی آدم‌ها



نیچه از مرگ خدا گفته است؛ هان!

بنگرید عمق سخن‌های نهان


مرگ، این‌جا، مرگِ شاهِ کاسب است

مرگِ آن بالانشین ِ غاصب است


آن خدای عاشقان، نامردنی‌‌ست

مثل جان پاک عاشق، دیدنی‌ست


این خدای مرده‌ی نیچه، چه بود؟

پادشاهی ذهنی و کور و کبود!


پادشاهی مقتدر؛ آتش به دست!

نیچه، اما، سخت انسان‌ْگونه؛ مست!


این: خدای آن کلیسا و کشیش!!

بندگانَ‌ش در کلیسا، مات و کیش!!


این خدا را «نیستی»،  بس به‌تر است

از ستم‌هایَ‌ش دو دیده، بس تر است


آن ابر انسان نیچه، «آن خدا»‌ست

نیچه، ناخواهنده‌اش بر او گواست


بخشی از کتاب مثنوی آدم‌ها، دفتر دوم