بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

فرق حیرت عاشقان و ابلهان و عاقلان، در مثنوی آدم‌ها



حیــــرتِ عـاشــق: شـگـفت از آن شکوه!!

پا، زمیـــن! ... سـرها به بالا! ... زیــر کـوه!


حیرتِ ابله از ایــن حیرت جداست

نیک بنگر؛ این کجا و آن کجاست؟!


هست ســـرگـردان و آشـفتــه‌ْدرون

آن که آشفته است، گردد سرنگون


عاقلان، حیرت کنند؛ اما، بدان!

خواسـتار پـرسشَ‌نـد و حـل آن


حیرتِ عاقل، سؤال است و جواب

تــشـنـه در صـحــرا و در دنبـال آب


حـیـــرتِ ایـــن عاقـلان، از زیــرکی‌ست

لیک، جان عاشقان، چون کودکی‌ست


حـیــرتِ عاشـــق، ورای پـرسش است

بی سؤال و پاسخ و بی کوشش است


حیرتِ عاشق، چونْ‌آن دیوانگی‌ست!

تــازگــی در تـازگــی در تـازگــی‌ست!




خدای مرده‌ی نیچه، در مثنوی آدم‌ها



نیچه از مرگ خدا گفته است؛ هان!

بنگرید عمق سخن‌های نهان


مرگ، این‌جا، مرگِ شاهِ کاسب است

مرگِ آن بالانشین ِ غاصب است


آن خدای عاشقان، نامردنی‌‌ست

مثل جان پاک عاشق، دیدنی‌ست


این خدای مرده‌ی نیچه، چه بود؟

پادشاهی ذهنی و کور و کبود!


پادشاهی مقتدر؛ آتش به دست!

نیچه، اما، سخت انسان‌ْگونه؛ مست!


این: خدای آن کلیسا و کشیش!!

بندگانَ‌ش در کلیسا، مات و کیش!!


این خدا را «نیستی»،  بس به‌تر است

از ستم‌هایَ‌ش دو دیده، بس تر است


آن ابر انسان نیچه، «آن خدا»‌ست

نیچه، ناخواهنده‌اش بر او گواست


بخشی از کتاب مثنوی آدم‌ها، دفتر دوم