بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

در نکوهش قلدری و خشونت

در کتابِ «مثنوی آدم‌ها» آورده‌ام که:

             قـاطــعیت را مَـــدان یـــک قـُلدری
             خوب‌خوردن نیست هرگز پرخوری

هستند کسانی که با دیگران و یا زیردستانِ‌شان می‌خواهند چون‌آن برخورد کنند که آنان را بر جای خودشان بنشانند. از این‌رو٬ به جای این‌که استوار و قاطع برخورد کنند٬ قلدری می‌کنند و خشن برخورد می‌کنند. اینان غافل‌اند که با قلدری و خشونت٬ نه تنها کاری از پیش نمی‌برند٬ بل‌که ناسازگاری‌های آن دیگران را بیش‌تر می‌کنند. اینان غافل‌اند که اگر به فرض٬ در قلدری‌شان کام‌یاب شوند٬ کام‌یابی‌شان کوتاه و گذراست. دیر یا زود٬ آن دیگران٬ دوباره سر بلند می‌کنند و دوباره سرکشی و ناسازگاری می‌کنند. اینان نمی‌دانند که مفهوم «قلدری»٬ چیزی‌ست یک‌سره جدا از مفهوم «قاطعیت». این دو مفهوم٬ این‌گونه می‌نماید که یکی هستند؛ اما هیچ و هرگز این‌گونه نیست. درست مانندِ دو مفهوم «خوب‌خوردن» و «پرخوردن» است. «خوب‌خوردن»٬ چیزی‌ست یک‌سره جدا از «پرخوردن»؛ درست هم‌آن‌گونه که «قاطعیت»٬ چیزی‌ست یک‌سره جدا از «قلدری».

زندگی چیست؟

زنـدگـی٬ ماهیت‌اش ناســازی است       

این٬ ستیزی سخت؛ اما٬ بازی است

                                               مثنوی آدم‌ها