-
دیدنیها را مگو اهریمنیست
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1388 12:41
هر وجودی٬ از جهاتی٬ دیــدنیست دیدنیهــا را مگو اهریمنـــــیست با چوناین دیدی٬ هـمه٬ زیـبا؛ جلیل گفت زیـنب: مـا رأیـتْ إلا جــمـیـــل هادی جعفری٬ مثنوی آدمها
-
خستهدلی و بیخویشتنی
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1388 23:17
گر «خستــهدل»ی نعـــره زنــد بــر سر کویی عیباش نتوان گفت که بیخویشتن است آن سعدی
-
رنج شب و گنج صبح
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1388 21:39
تا رنج٬ تحمل نکنی٬ گنج نبینی تا شب نرود٬ صبح پدیدار نباشد سعدی
-
زشت و زیبا
شنبه 8 اسفندماه سال 1388 17:54
زشت ــ چون زیبا ــ نمایی از وجود هر دو مـیچرخند در دریـای جـــود مثنوی آدمها
-
افلاطون و دروغهای سودمند
جمعه 7 اسفندماه سال 1388 01:53
۱. در جنگ با دشمن ۲. در برابر دوستان دیوانهای که با دیوانگیشان ایبسا زیانی به بار آورند. ۳. در برابر دوستان نادانی که با نادانیشان ایبسا بدبختی به بار آورند. ۴. در بیان قصههای سودمند. افلاطون٬ پولیتیا٬ کوتاهشده از بند
-
سرشتِ زن
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1388 02:49
زن٬ سرشتاش نرم و نازک؛ شیشهایست سنـــــگ بر شیــشـهزدن٬ دیــــوانـــگیست مثنوی آدمها
-
شکستِ پیروزمندانه ــ ییروزیِ شکسته
جمعه 30 بهمنماه سال 1388 17:54
خوشا به حالِ شکستخوردگانی که شکستِشان لغزشنما و درسآموز است؛ و بدا به حالِ پیروزمندانی که پیروزیشان بادکنکی و تهیست! شکست در اجرای روش درست ٬ برای رسیدن به هدفی درست٬ میتواند خود٬ پیروزی باشد؛ و پیروزی در اجرای روش نادرست ٬ برای رسیدن به هدفی نادرست ٬ پیشاپیش٬ خود٬ یک شکستِ بزرگ است. و شکستِ پیروزمندانه کجا و...
-
مردان (شوهرانِ) بدبین
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1388 23:40
یــک طــرف٬ آن مــردِ بـدبــیــــن بـر زناش بار سنگیـــن مـــینـهـــد بر گردناش زن اگــــــر ایـــــــن ســـو رود٬ حــرفــی زند یا اگر آن ســـــو رود٬ حــــرفـــی زنـد وای اگـــــر یـــــک مــــرد آیـــد بــــر درش! سخت مـــــیلرزد تمــــام پیـکـــرش! وای اگـــــر نــانـــوای پـیـــــــر شهـــــرشان با زناش...
-
عقدهی نادان٬ عقدهی دانا
پنجشنبه 22 بهمنماه سال 1388 17:36
عقدهی دانا کــجــا؛ نــادان کــجـا؟! وه! خــدایا! ایـــن کجـا و آن کجا؟!! عقدهی نادان٬ زیانبار است و بس عقدهی دانا: کـبــــــوتــــر در قفس عقدهی نادان: هــمآن کـــمداشتن عقدهی دانا: نشـــــان از کاشتــن عقدهی نادان٬ نــهــــــان از او بُـــوَد عقدهی دانا٬ بــــــرایاش رو بُــــوَد حرفِ بی گوش٬ عقـده آرد...
-
کوچککردنِ دیگران٬ نشانهی کوچکبودنِ خود است
جمعه 16 بهمنماه سال 1388 00:13
بزرگانِ دین و ادب و تاریخ٬ همواره گفتهاند که کوچککردنِ دیگران٬ خود٬ نشانهی کوچکبودن است. کسی که بزرگ و بزرگمنش است٬ نیازی به کوچککردنِ دیگران ندارد. او٬ خود٬ بزرگ است و والا. کوچککردن٬ از آنِ کسیست که خود را کوچک میبیند و میداند؛ برای هماین است که دیگران را کوچک میشمارد و کوچک میکند تا خودش را به گونهای...
-
افلاطون و سه پیامدِ ستمگریهای دولتها
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1388 20:45
۱. تخم جدایی و دشمنی و کینهورزی را در میان جمع و جمعیت میپاشد. [فروپاشی اخلاقی] ۲. تخم جدایی و دشمنی را در میان خودِ زمامداران میپاشد [فروپاشی درونی] ۳. تخم جدایی و دشمنی را در میان زمامدارِ ستمگر و عادلها (مخالفان) میپاشد [فروپاشی بیرونی] کتاب پولیتیا ٬ کوتاهشدهی بند
-
کفرستیزان و دینستیزان
پنجشنبه 8 بهمنماه سال 1388 19:31
بسیارند کسانی که عقل و خرد را یکسره قربانی تعصبِ دینی و مذهبی خویش میکنند. و بسیارند آدمهایی که نگاهشان به دین٬ نگاهی کینهورزانه و از روی پیشداوریست. من هیچ و هرگز نتوانستهام با این دو گروه٬ همدلی کنم. بسیار دیدهام آدمهایی را که افتخارشان این است که با وجودِ همهی دگرگونیها٬ همواره یک ساز میزنند و «صد...
-
دختران در ایران: امنیتخواهی یا اهلیتخواهی؟
شنبه 3 بهمنماه سال 1388 18:56
بیتهایی که در اینجا از کتاب « مثنوی آدمها » آوردهام٬ نقدی بر شخصیتِ امنیتجویانه و شوهرطلبانهی بسیاری از دختران در ایران است. اینکه چرا بسیاری از دخترانِ ایرانی در ایران٬ اینگونهاند٬ بحثیست جداگانه که باید در جای خودش به آن پرداخته شود. در این بیتها٬ من فقط به خودِ موضوع پرداختهام و آن را نقد کردهام و نه...
-
اخلاق٬ دانش٬ و شریعت
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 19:03
در کتاب « مثنوی آدمها » دربارهی «فیض و دانش و حکمت» و پیوندش با «فضل و فضیلت و انسانیت»٬ اینگونه آمده است: فیض٬ همــــواره٬ نشـــانِ فضل نیست فیض٬ بی فضل ار بُوَد٬ جز هزل نیست (۱) سخن بر سر این است که اگر آدمها صد فیض و دو صد دانش و فن و فلسفه بدانند اما فضل و فضیلت و انسانیتی در آنها نباشد٬ آن فیض و دانش و فلسفه...
-
ریشهی زنستیزی مردان
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 18:31
یک طرف٬ مردیست قلدر؛ زورگو او نبــرده است از مُــروت٬ هیــچ بو! زن بــــرایاش کــمتـــر از ارزن بُوَد او فقط خویشــان بـرایاش تـن بُوَد! زور او٬ تنــــهـــا٬ بــه ضــــدِ زن بُوَد روبــهروی دیـــــــگـران٬ الکـــن بُــوَد! زور او از ناتوانــــی هست؛ هان! مـــردِ دانـا٬ نیــست قـلــدر با زنــان قلدری کار ضعیفـــان...
-
شباهتِ عاشق٬ با پیر ٬ کودک٬ و دیوانه
پنجشنبه 24 دیماه سال 1388 21:11
در کتابِ « مثنوی آدمها » دربارهی سنجش چهار گروهِ آدم٬ یعنی عاشقان و کودکان و پیران و دیوانگان٬ اینگونه آمده است: عـــارفان٬ دیـــوانگان٬ پیــرانِ ما همچو کودک٬ سادهاند و بیریا (۱) این چهار گروه٬ با همهی جداییهاشان٬ در یک چیز٬ کم یا بیش٬ یگانهاند: سادگی و بیریایی. و البته٬ هر یک٬ به علتی و دلیلی. اما به جز...
-
افلاطون٬ دادگرها٬ و ستمگرها
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 17:56
[مردم] میگویند که عادل٬ [همواره] ... شکنجه خواهد دید و به زندان خواهد افتاد و سرانجام٬ به دار آویخته خواهد شد و... اما ستمگر٬ ... نخست اینکه حکومت را به آسانی به چنگ میآورد (زیرا خود را نزد مردم٬ عادل نشان میدهد)؛ دوم اینکه... با هر که بخواهد٬ پیوندهای زناشویی و شخصی و اقتصادی بر قرار میکند و مالِ فراوان...
-
دربارهی آدمهای زودرنج
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 19:19
یک طرف٬ خونگرم؛ خسته؛ دلزده قلبِ او شیشـه است؛ آزارش مده زود مــــیرنــجـــد؛ دلاش نازک بُوَد در سخــنگفــتـــن٬ روان و رک بُوَد زودرنــجـــی٬ بـــیکســـی آرَد پدید رنـــجها؛ غـــمها و انــــدوهِ جـدیــد رنـــجها گاهــی نهانتر٬ بهتر است آدم عاقل٬ بهجا٬ همچون کر است هادی جعفری٬ مثنوی آدمها
-
آب را آمیختن با کشک و دوغ
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 19:43
یک طرف٬ عادت٬ فریب است و دروغ آب را آمــیـــــخـتـــن بـا کشــک و دوغ مـیفـریـبــد؛ صــد دروغ آرد به پیـش تا به یک جایی رسد؛ کم٬ یا که بیش ایــــن٬ بـــرای چــــه؟ بـــرای نان بُوَد ایــــن٬ نباشــــد نان؛ حـــرام جان بُوَد ... عاقبت: نانها و خونها٬ همنشیـن! نانِ خــــونـــی؛ خــــونِ نانــی را ببین! هادی جعفری٬...
-
آرمانخواهی و واقعنگری
شنبه 12 دیماه سال 1388 16:31
آرمانخواهی: آنکه٬ تنــها٬ هست یک «واقعنگر» شیـــر مــیدوشـــــد؛ ولـی از گاو نر! او نه «واقعبین» بُوَد؛ سوداگر است گوش ِ هوش ِ آرمانخواهاش کر است جایگاهاش در لجــنزار است و بس غــــرق دریای لجـــن٬ زار است و بس واقعنگری: آی؛ این بشنو تو؛ ای صاحبکمال «آرمـان»٬ بــی «واقعیت»: یــک خیال آن که تنها آرمانخواه...
-
خوار و خار
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 18:52
خوارها در دستِشان خار است و بس خویــش را اول زنند؛ آنگاه کـَس هادی جعفری٬ مثنوی آدمه ا
-
خودشناسی
جمعه 4 دیماه سال 1388 17:37
در کتابِ « مثنوی آدمها » دربارهی خودشناسی و خودیابی٬ آمده است: «خــود» بخـواهـی؟ بی صفت٬ خود را ببین گر چوناین کردی٬ نه «آن» باشد نه «این» (۱) اگر میخواهی خود را بیابی و پیدا کنی٬ خود را نه با صفتِ «بخشنده» ببین و نه با صفتِ «خسیس»؛ نه با صفتِ «دلیر» ببین و نه با صفتِ «زبون»؛ نه با صفتِ «فروتن» ببین و نه با صفتِ...
-
حرفِ دین٬ تنها دو حرفِ ساده است
پنجشنبه 3 دیماه سال 1388 19:39
در کتابِ « مثنوی آدمها » آمده است: حرفِ دین٬ تنها دو حرفِ ساده است یک: مرنجان؛ دو: مرنج؛ ای بتپرست (۱) بهراستی٬ همهی اخلاقیبودن و والابودنِ انسان٬ به هماین دو نکته بستگی دارد: ۱. آزار نرساندن به آدمها؛ ۲. رنج و اندوه و غصهی این دنیا را نخوردن. و البته٬ نکتهی بنیادی این بیت٬ این است که خطابِ بیت٬ به «بتپرست»...
-
عقل سر ٬ عقل زر
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 23:03
عقل سَر را اهل سَر شایسته است عقل زر را اهل شر بایسته است عقل سَـر٬ وجـــدانِ پــاکِ اولیـاست عقل زر٬ ســوداگران را کیمیاست عقل سَر٬ عقل سِر است و راز دین عقـل اخلاق و مــروت؛ ضـد کین هادی جعفری٬ مثنوی آدمه ا٬ ۱۲۴
-
پیمان اخلاق و پیمانهی عشق
شنبه 28 آذرماه سال 1388 16:42
در کتابِ « مثنوی آدمها » اینگونه آمده است که: متقی٬ بی عشق٬ خسته میشود عشق٬ بی تقوا٬ شکسته میشود (۱) آدمها اگر صد نیکی کنند و از دو صد بدی٬ دوری ورزند اما نمکی از عشق در دلشان نباشد٬ ایبسا دیر یا زود٬ خسته و دلمرده و افسرده شوند. از سوی دیگر٬ آدمها اگر عاشق باشند اما دغدغهی پاکی و پالودگی و تقوا و درستی و...
-
خانهی بینور٬ دزدان را خوش است
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 15:40
در کتاب « مثنوی آدمها »٬ آوردهام که: خانهی بینور٬ دزدان را خوش است صیدِ ماران٬ لانههای خامش است آنگونه که در این بیت٬ آمده است٬ شاید بتوان گفت بنیادیترین نشانهی گسترش تباهی و تبهکاری در یک جامعه٬ این است که در آن جامعه٬ همه یا بسیاری از درهای آگاهیرسانی٬ بسته باشد؛ خبرها یکسویه به مردم داده شود و آدمها...
-
عاشقها٬ بیشترشان٬ یکی از این سه ویژگی را دارند
شنبه 21 آذرماه سال 1388 01:45
عاشقان٬ اغلب٬ دلآزاری کنند یا خودآزاری ؛ گهی٬ بازی کنند هادی جعفری٬ مثنوی آدمها ٬ ص ۱۲۶
-
زورگویانِ بدخواه
دوشنبه 16 آذرماه سال 1388 21:12
یـــک طـــرف٬ کـارش ســتـــمکــاری بُوَد خـــون٬ هــمـــاره٬ از کفاش جــاری بُوَد مـــــردمــــان را لِــه کنــــد در زیـــــــر پـا ارمــغــانِ شـــــوم او٬ مـــــــرگ و فــنــا او خــــدایاش زور و بـــازو؛ قــدرت است با شیاطین٬ همنشین؛ همصحبت است یک کفاش پول است و سکه؛ اسکناس یــک کـفِ دیــگـــر نـــگر؛...
-
سودجوییهای بشر
یکشنبه 15 آذرماه سال 1388 18:55
سودجویی٬ حرفِ اول در جهان هست کم یا بیش در خوب و بدان هادی جعفری٬ مثنوی آدمه ا
-
در کفِ یکسونگرها
جمعه 13 آذرماه سال 1388 23:28
این بشر را بینهایت حالت است در کفِ یـکسونگرها آلت است هادی جعفری٬ مثنوی آدمها ٬ ۱۶۰