ما آدمها همواره، و همه، در زندان هستیم. و زندانها، انواع گوناگون دارند: زندانِ آهنینِ فیزیکی و بیرونی؛ زندانِ عشق؛ زندان نفرت؛ زندانِ بیخیالی؛ زندانِ پول؛ زندانِ بیپولی؛ زندان روح؛ زندانِ جهان؛ زندان غم؛ زندان تن (که ظاهرن مولوی از این سه زندان سخن گفته است)؛ و ... و بنده، در این بیت، سخن از زندانی دیگر گفتهام: «زندانِ نان». آدمها، (البته کم یا بیش)، گرفتارِ دیوارهای بلند و محکمِ زندانِ نان و معاش و اقتصاد هستند! بعضی یا بسیاری از کارهایی که ما آدمها انجام میدهیم، از روی بی میلی و اجبار است؛ چرا که:
دیدِ واقعبین اگر داری، بِدان:
ما، همه، هستیم در «زندانِ نان»
مثنوی آدمها، دفتر سوم
اینهم تصویریش:
