بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

سعدی، و راست و دروغ

سعدی، در گلستان عشق و ادب و اخلاق خویش، این‌گونه دروغ مصلحت‌آمیز را می‌ستاید:

     دروغی مصلحت‌آمیز، به از راستی فتنه‌انگیز  

                                                     (باب نخست. حکایت نخست)

بارها گفته‌اند که سعدی دروغ را به نام مصلحت، روا دانسته است و بر این سخن سعدی، سخن‌ها رفته‌ است و بسی گله‌ها شده است. اما سعدی سخنی دیگر نیز در این‌باره دارد:

    تا نیک ندانی که سخن عین صواب است

    بایـــد که به گفتـن، دهـن از هم نگشایی

    گر راست سخــن گویــی و در بنــد بمانی 

    به زآن‌که دروغ‌ات دهــــد از بنـــد، رهـایـی  

                                                      (باب هشتم)

این‌گونه می‌نماید که این‌دو سخن با هم ناسازند. اما با خواندن همه‌ی حکایتِ نخست باب اول، و خواندن سنجیده‌ی این سخن در باب هشتم، هم‌سازی این‌دو سخن، و نیز دیدگاه سعدی درباره‌ی راست و دروغ، به‌تر و سنجیده‌تر نمایان می‌شود.    

درباره‌ی میانه‌روی و اعتدال

واژه‌ی «میانه‌روی»، از آن واژه‌هایی‌ست که تا وقتی از دایره‌ی مفهوم، بیرون نیامده است، بس شیرین و دل‌نشین و شنیدنی‌ست؛ اما همین‌که پا به شهر بس شلوغ و پرآشوب مصداق می‌گذارد، سخت سرگردان و سردرگم می‌شود!  

میانه‌روی، چیز بس خوبی‌ست، اما و دو صد اما، کدام گفتار و کدام رفتار، و با چه عیار و معیاری میانه‌روی‌ست؟! همه‌ی نکته این‌جاست که در شهرِ شلوغ و پر آشوبِ مصداق‌ها، چه‌بسا یک رفتار خاص، از دیدگاهِ برخی، تندروی نام بگیرد و از دیدگاه برخی دیگر، میانه‌روی. از همین روست که چنگ‌زدن به «میانه‌روی» در میدان بس گسترده‌ی «عمل» و در شهرِ پرآشوب و شلوغ «مصداق»، کاری‌ست بس پیچیده و سخت و دشوار، و گاه، گمراه‌کننده!