بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

در نفی اولویتِ آگاهی



آگاهی و علم و دانش و کتاب و کتاب‌خوانی، هیچ و هرگز معیار بنیادیِ رشدِ فرد و جامعه نیست. این‌قدر نگوییم که باید در گام نخست و بنیادی، آگاهی‌ها را بیش‌تر کرد. علم و دانش، چاقویی‌ست که می‌تواند هم شکم را بدرد و هم خیار را پوست بکند! شما ببینید جهانِ پیشامدرن را. آن‌ها نیز خشن بودند و خشونت‌ها می‌ورزیدند و جنگ‌ها می‌کردند؛ اما (با توجه به معیارِ مدرن‌ها که اهمیتِ بنیادی را به علم و آگاهی می‌دهند) نباید چندان توقعی از وحشی‌گری‌های مردمانِ پیشامدرن داشت. اما در این 150 یا 200 سال اخیر، که علم و آگاهی آدم‌های جهانِ مدرن، به اوجِ خود رسیده است، چه جنگ‌ها و کشتارها که راه نیفتاد و نیفتاده است! آدم جاهل، خب جاهل است؛ اما از آدم عالم و آگاه، این‌همه کشتار و جنگ و خشونت، بسیار بعید بوده است و بعید است! «جهل»، بسیار بسیار به‌تر از «جهل مرکب» است. و همه‌ی مصیبت این است که ای‌بسا بر تنِ «علم و آگاهی»، لباسِ شیک اما کهنه‌ی «جهل مرکب» پوشیده شود!

آری؛ علم و آگاهی، معیارِ بنیادی نیست؛ ...