در ادامهی بیتِ قبلی، بیتی دیگر نیز در همان مضمون (در زیر) آوردهام. لازم است باز کمی توضیح دهم که بحث این نیست که باید سنتگرا و ضدِ تجدد باشیم. بحث این است که نمیتوان و نباید سنتها را یکسره رها کرد. مگر سنت، لباس و شلوار است که بپوشیم و بکنیم؟! سنتها، در گذرِ قرنهای طولانی، از طریق اجدادمان، در رگ و خونمان ریشه دوانده است و در رفتار و گفتارِ ما، کم یا بیش، و پیدا یا پنهان، جریان داشته است. البته ممکن است برخی از مؤلفههای سنت (به ویژه مؤلفههای ظاهریش)، بر اثر شرایطِ زمانه، (خود به خود،) دگرگون شود. گریزی از این دگرگونی نیست. یا گاهی ممکن است برخی از مؤلفههای سنت، با درک و زیستِ امروزیمان تناسب نداشته باشد. در این صورت نیز میتوان آنها را ترک یا بازخوانی کرد. همهی بحثِ بنده، بر سرِ ذهنیتِ ستیز با سنت است. این ذهنیت، ذهنیتِ بیمارگونه است؛ چرا که ستیز با سنت، ستیز با خود است.
