بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

«کلیات»، افلاطون، نقد ارسطو، و دموکراسی (تقریراتِ کلاس دکتر سروش):

بخشی دیگر از تقریرات‌ِ بنده از کلاس دکتر سروش (در حدود 30 یا 35 سال پیش). باز هم یادِ نوجوانی و جوانی به خیر: 

 

«کلیات»، افلاطون، نقد ارسطو، و دموکراسی:

افلاطون: کلیات، وجودی در عالَمِ «مُثُل» دارند و متعلق به زمان و مکان نیستند. در عالَمِ خارج، یافت می‌شود اما عقلی هستند نه مادی. پس به نحو عقلی، درک می‌شوند. افلاطون، ادراکِ کلیات را مشاهده‌ حقایقِ مجرد یا یادآوری‌شان می‌داند. یعنی وجهِ اشتراکِ یک کلی، مشارکتِ «موجودِ خالص و مطلق در عالم بالا» و «موجود ناخالص در عالم پایین» است.

پرسش: چرا در این عالمِ پایین، به چیزی خاص، زیبا یا زشت گفته می‌شود؟

پاسخ: همین وجهِ اشتراک است که باعث می‌شود موجودی را زشت بدانیم و موجودی را زیبا. هر چه ما در این‌جا در یک چیزِ جزیی می‌بینیم که شبیهِ آن کلیِ بالاست، یادمان می‌آید که این، وجهِ ناقصِ همان کلیِ کامل است (تئوری یادآوری).

نقد ارسطو:

1. آیا مفهوم کلی حیوانِ چند سر با 100 هزار دم (که ابداعِ ذهنی‌ست)، نمونه‌ی اعلا در بالا دارد؟!

2. مُثُل، مشکل کلی را حل نمی‌کند (چه در خارج باشند چه نباشند). پرسش همچنان باقی‌ست که چرا این موجودِ خارجی را زیبا یا زشت یا انسان یا ... می‌نامیم. زیرا پرسش دوباره معطوف به آن نمونه‌ی بالا می‌شود که چرا به آن مثال اعلا، زیبا یا زشت می‌گوییم. و چرا این نمونه‌های پایین، جنبه‌ی ناقص آن بالایی‌ست؟ و این، منجر به تسلسل می‌شود. (البته خود افلاطون نیز در اواخر عمر، پی به این نکته برده بود). 

یعنی دوباره پرسش از وجهِ مشترکِ زیباییِ مطلقِ بالا و زیباییِ ناقصِ پایین می‌شود؛ چرا که اصلن تمامِ مسئله‌ی کلیات، مسئله‌ی حلِ وجه مشترک است. پس سؤال می‌شود که این وجهِ اشتراکِ میان مطلق و ناقص، چی‌ست. یعنی نیاز به یک کلیِ دیگر است تا این وجه مشترک را توجیه کند. و ... تسلسل ...

یک مثال: دموکراسی

این مفهوم، کلی‌ست. حالا اگر افلاطونی باشیم، معتقد می‌شویم که این مفهوم، یک مثالی کامل در عالم بالا دارد. یعنی تمام دموکراسی‌های این جهان و این عالم، ناقص‌ند و امکان ندارد دموکراسیِ کامل، پیاده شود. اما اگر ارسطویی باشیم، معتقد می‌شویم که دموکراسیع کاملن قابل اجراست؛ چون مفهوم دموکراسی، کلی‌ست؛ یعنی یک گوهری و ماهیتی‌ست که باید در تنِ دموکراسیِ خارجی و بیرونی باشد، تا بتوانیم نام‌ش را دموکراسی بگذاریم. پس برای این‌که به چیزی، دموکراسی بگوییم، باید گوهرِ دموکراسی را داشته باشد. از دیدگاه ارسطو، اشیا، یک ذاتی و ماهیتی دارند. اصلن تعبیرِ «خصلتِ ذاتی»، مالِ ارسطوست.

کتاب‌های من در نمایشگاه کتاب


عرضه‌ی کتاب‌های بنده،

در نمایشگاه کتاب،

سالن ملل

راهروی 3

غرفه 15

انتشارات آشیان