بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

خطی از خون



                 

شأن نزول عکس و شعر:
عکسی‌ست از دورانِ جنگِ هشت‌ساله. شهید، به محض این‌که تیر مستقیم می‌خورد و خون از پیشانی‌ش مانند یک خط مستقیم،‌بیرون می‌زند، عکاس، بی‌درنگ، عکس می‌گیرد. عکاس، عکس را به یکی از نهادهای آن زمان می‌دهد تا در مسابقه‌‌یی شرکت کند؛ اما آقایان، عکس را مالِ خود می‌کنند و عکاس را دور می‌زنند! ... و عکس، ظاهرن، مقام اول را (به نام و کام دیگران) به دست می‌آورد! ...
و امروز، یعنی دی‌ماهِ سالِ 1394، عکس را به طور اتفاقی گیر آوردم. و در حالی که در وسطِ شهرِ سنگی و سنگ‌ْدلیِ بی‌خاک نشسته‌ام، امتدادِ خطِ خونِ شهید را تا این شهر سنگی پی گرفتم و ... این شعر را سرودم.

پندار بد، پندار خوب