حیــــرتِ عـاشــق: شـگـفت از آن شکوه!!
پا، زمیـــن! ... سـرها به بالا! ... زیــر کـوه!
حیرتِ ابله از ایــن حیرت جداست
نیک بنگر؛ این کجا و آن کجاست؟!
هست ســـرگـردان و آشـفتــهْدرون
آن که آشفته است، گردد سرنگون
عاقلان، حیرت کنند؛ اما، بدان!
خواسـتار پـرسشَنـد و حـل آن
حیرتِ عاقل، سؤال است و جواب
تــشـنـه در صـحــرا و در دنبـال آب
حـیـــرتِ ایـــن عاقـلان، از زیــرکیست
لیک، جان عاشقان، چون کودکیست
حـیــرتِ عاشـــق، ورای پـرسش است
بی سؤال و پاسخ و بی کوشش است
حیرتِ عاشق، چونْآن دیوانگیست!
تــازگــی در تـازگــی در تـازگــیست!
آدم اینجور جاهاست که تازه میفهمه عاشق واقعی و اون دیوونگی که میگن یعنی چی نه اون چیزی که خیلی از ما،بهش عاشق دیوونه میگیم.
دقیقن. و البته عاشق واقعی، کسیست که گاهی دچار حیرتِ عاقلان نیز بشود:
عاشق ِ بی عقل، عشقَش: بی هدف! ـ
عاقل ِ بی عشق، عقلَش: بی شعف!