بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

زورگویانِ نیک‌خواه

یـــک طـــرف٬ آن زورگوی نیـــک‌خواه 

مِـهـر مــی‌ورزد به بازو٬ هم‌چو شاه 

بــازوان٬ پـُـرزور؛ جـیــب‌اش پـُـــر ز زر     

نیت‌اش نیک است؛ فرجـام‌اش خطر 

دوست دارد بچـــه‌اش را بــی‌گمان     

لیک٬ او را شکل خود خواهـد نهان! 

این جوان٬ فرجام کارش دیـدنـی‌ست     

عاقبت٬ در چـاهِ جـهـــل و الکنـی‌ست 

چیـــــــره گـردد ایـــــــن پــدر بر لفظ او      

غـافـل از ژرفـــای فــکـــــر ِ تــوبـــه‌تـــو! 

            هادی جعفری٬ مثنوی آدم‌ها٬ آشیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد