مولوی در دفتر نخست مثنوی خویش، مرد را به آب، و زن را به آتش، مانند کرده است و پیوندشان را همچون پیوند آب و آتش دانسته است:
آب، غالب شـد بـر آتــش از نهیب آتشاش جوشد، چو باشد در حِجاب
چونکه دیگی در میان آید، شـها! نیــست کــرد آن آب را، کــردش هـوا
اگرچه آب بر آتش چیره میشود، اما آتش نیز میتواند با واسطه (ظرف)، آب را بجوشاند و به رقص در آورد.
ظاهراً بر زن، چو چو آب ار غالبی بــاطـنـاً مـــغـلـــــــــوب و زن را طـالـبــــی
اینچنیــن خاصیتی در آدمیست مِهر حیـوان را کم است؛ آن، از کمیست
گفت پیـــغمبــر کـه: زن بـر عاقلان غــالـب آیــــد ســخت و بـــر صــاحـبدلان
باز بـــر زن، جــاهلان غـالب شوند کانـدر ایـــشان تندی ِ حیوانسْت بند (1)
از دیدگاه مولوی، انسان عاقل، هرگز بر زن ستم نمیکند و بر او چیره نمیشود؛ بلکه بالاتر، این زن است که بر مرد عاقل، چیره میگردد. از آن سو، نادانها هستند که بر زن، صد ستم روا میدارند و بر او چیره میشوند و با او تندی میکنند.
پ.ن:
1) دفتر نخست، بیتهای 2429 تا 2434
وبلاگ پاورقی های من
" مقالات و ترجمه های علمی – فرهنگی و هنری به همراه گالری عکس"
http://www.myfootnotes.blogsky.com
سلام .. عذرخواهی میکنم که به دلیل حجم بالا و وقت کم مجبور به کپی کردن پیام بالا بودم. خوشحال می شم که به من سر بزنی ... با هم تبادل اطلاعات و لینک و... داشته باشیم.
فعلا بای...
مولوی زن را از منظر سنتی و ترحم برانگیز تسیر کرده. مثل اینکه مولوی هم نگاهش به زن نگاه چندان جالبی نیست. مثل همه عارفین و صوفیان تاریخ ما
ممکن است. داوری با خواننده. من در مولوینامهی خود، فقط دیدگاههای مولوی را بیان میکنم... بدون داوری
آب و آتش هر کدوم بر دیگری غالب بشه، اونو محو می کنه. با این حساب که پیوند گسسته می شه چون یکی از دو جز پیوند شده از بین رفته؟؟
در مثل مناقشه نیست. تشبیه مولوی از همهی جنبهها نیست