بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

تقوای فلسفی پرسش‌گری:


آن جوانکِ عزیز، هنوز دو کتاب از افلاطون و کانت و هایدگر نخوانده، در وسطِ سخن‌ش می‌گوید: «به نظر من، افلاطون فلان دیدگاه‌ش غلط است!! هایدگر یا کانت در فلان‌جا بیهوده سخن گفته است!!».
مگر تو ای جوانِ عزیز، چقدر این فیلسوفان را می‌شناسی؟! چند سال پای نوشته‌های ایشان عَرق ریخته‌یی؟!

عزیزِ نازنین؛ و جوانِ خوب و علاقه‌مند؛
وقتی می‌خواهی درباره کانت یا هگل یا هایدگر یا ... سخن بگویی، نباید به این راحتی‌ها و به این زودی‌ها بگویی که فلانی بیهوده گفته و غلط ‌گفته است. این طرزِ گفتن، دست‌کم، و شاید، مالِ کسی‌ست که سال‌های طولانی، پای درس فلان فیلسوف نشسته است و واقعن اندیشه‌ی او را دریافته است. تو فقط حق داری بگویی: «من فلان حرف هایدگر یا کانت را نمی‌فهمم.» و البته حق داری و باید بر این نفهمیدن، مُصِر باشی وآزاداندیشانه بپرسی و بکوشی پاسخ را بیابی. یعنی تو پرسش‌های‌َت نیز باید در چارچوبِ نفهمیدن‌های خودت باشد. تو حق نداری در مقامِ نقد بنشینی و بگویی: فلان فیلسوف، نفهمیده است و بیهوده گفته است. پرسش‌ها باید در حدِ جلوبردنِ فهم‌ باشد نه نقد و انتقاد. و صد البته که نباید به راحتی قانع شوی. تو به همان اندازه که نباید راحت بپذیری،‌به همان اندازه نیز نباید راحت در مقام نقد بنشینی. تو در مقامِ فهمی، نه مقام نقد. و مقام فهم، مقامی بسیار مهم و طولانی و همراه با شکیبایی و شناوری‌ست. مقام نقد، هرگز دست‌نایافتنی نیست،‌اما دیر به دست می‌آید. همه‌ی مشکلِ یک دانش‌جوی تازه‌کار، این است که عجولانه می‌خواهد بر مسند و مقامِ نقد بنشیند!
البته مراد من، هیچ و هرگز مرادبازی‌ در فلسفه نیست. بحث بر سرِ این است که باید بسیار بسیار دیر یقه‌ی فیلسوف را گرفت و در مقام نقد نشست. و دو صد البته که یک دانشجو باید در مسیر دانش‌جویی‌ش سؤال کند و بپرسد و چیزی را راحت نپذیرد، اما:
1. نباید کمیتِ پرسش‌ها چندان شود که از متن، غافل شود؛
2. باید پرسش‌ها (فعلن و نه برای همیشه) در جهتِ فهمیدن باشد نه نقد کردن؛
3. باید مراقب باشد که چگونه می‌پرسد و با چه ادبیاتی می‌پرسد؛
آری؛ مهار و مدیریتِ پرسش‌های ناخوانده و غیر اختیاریِ ذهن، امر بسیار مهمی در مسیرِ دانش‌جویی‌ست. فیلسوفان بزرگ، ساده و آسان فیلسوف نشده‌اند که تو ساده و آسان آنان را به چالش می‌کشی. افلاطون، غولی‌ست که آسان نمی‌توان نقدش کرد. البته که باید نقد کرد، اما چه کسی و در چه مقامی و در چه مرحله‌یی.

و در این راستاست که شاید بنده در آینده‌ی دور یا نزدیک، درس‌گفتارهایی درباره افلاطون یا گونه‌یی متن‌خوانیِ آثار اصلی و یونانیِ افلاطون را (به صورتِ صوتی) ارائه بدهم، تا ببینیم که این فیلسوف (جدای از این‌که درست یا غلط گفته است) چه اقیانوس عظیمی‌ست! اگر البته، بخت یار باشد و تقدیر اجازه دهد و روزگار بگذارد و مخاطبی و گوشِ شنوایی ‌فراهم آید و ...
هادی جعفری (1396/7/10)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد