تحریمیها دهها دلیل و برهانِ منطقی میآورند که رأیدادن، نه تنها فایدهیی ندارد بلکه ضرر نیز دارد. طرفداران رأیدادن (چه هواداران نظام و چه منتقدان آن)، دهها دلیل و برهان منطقی میآورند که رأیدادن، لازم و واجب است. اما جالب است که هر دو طیف، با آنهمه استدلال و دلیل و برهان، باز هم همچنان بر سر حرف خود هستند! من دو استادِ نسبتن معروف دانشگاه را میشناسم که یکیشان از تحریمیهاست و دیگری از هوادارنِ صندوق رأی. ایندو، سالها و در دورههای مختلف، با هم بحث کردهاند و شاید صدها دلیل و برهان برای یکدیگر آوردهاند؛ اما درِ خانهی ایندو استاد، همچنان بر همان پاشنه میچرخد! چرا؟! مشکل کجاست؟! مگر هر دو اهل دلیل و برهان نیستند؟! مگر هر دو تحصیلکرده نیستند؟! ... چقدر احمقانه است که یک طرف، طرفِ دیگر را احمق فرض کند! حماقت، به هر حال، کم یا بیش، در همهی انسانها هست؛ اما به کاربردنِ سلاحِ «حماقت» برای طرفِ مقابل، چندان صحیح به نظر نمیرسد. پس موضوع و مشکل چیست؟! پاسخ، البته ساده نیست؛ اما بنده در دفتر پنجم مثنوی آدمها (که به شدت پشتِ درهای بستهی انتشار مانده است،) در حد تواناییم به تفصیل به این پاسخ پرداختهام؛ اما این پردازش، نه لزومن در موضوع انتخابات، بلکه دربارهی هرگونه استدلالورزیِ آدمها درباره هر موضوعیست.