بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

بوسه‌ گرگ

گرگی ... بوسه‌ای ... با همه ... و ... بر همه (از من / درباره‌ی هر آنچه که در من / می‌گذرد)

در مدح و ذم پایان‌نامه‌های تقلبی

[گفتاری از سید هادی جعفری امان آبادی (1395/8/27)]

_ باید جلوی پایان‌نامه‌نویسی تقلبی را گرفت.

_ چرا؟
_ چون دانشگاه، جای بی سوادها نیست.
_ مگر نمی‌دانی اکثر این دانشجوها، اتفاقن قوی و باسواد هستند؟!
_ خب مگر مرض دارند خودشان نمی‌نوسند؟!

_ بله؛ مرض دارند. معیشت بسیار دشوار و وقتگیر!

ــ چه مرضی؟

ــ مرض معیشت بسیار دشوار و وقتگیر!

_ خب بروند دنبال معیشت و دانشگاه را رها کنند.
_ بخشی از حل مشکلات، بستگی به مدرکِ همین دان
شگاه‌های محترم دارد.
_ اما انسان واقعی و متعادل، به خاطر معیشت، تقلب نمی‌کند.
_ کاملن درست می‌گویید؛ اما:
۱. حرف شما آرمانی و حتا تخیلی‌ست. آدم‌ها بسیار بسیار متنوع هستند. خصلت‌ها و اخلاق‌ها یکسان نیست. حتا برخی که این‌جور کارها را نمی‌‌کنند، نه از روی اخلاق، بل‌که روحیه‌ی غد و مغروری دارند. راحت نمی‌توان درباره آدم‌ها حرف زد.

۲. نوع دانشجوها، انسان‌های متوسط الحال و گاهی پایین‌تر هستند (به ویژه که کثرت عجیب و غریب دانشجو در ایران، لازمه‌اش همین است). پس توقع رعایتِ اخلاقیات، از همه، و به طور یکسان، آنهم در شرایط بدِ معیشت و اقتصاد، توقع بی‌جایی‌ست.....

3. همه یا بسیاری از همین‌ها که تقلب می‌کنند، آدم‌های بسیار با استعدادی هستند (در زمینه‌های دیگر)، اما جو زمانه،، و نیاز اقتصادی و اجتماعی و اعتبار مدرکی، آن‌ها را وادار به تقلب می‌کند.

ادامه دارد ...

[سید هادی جعفری امان آبادی (1395/8/27)]

ادامه:

_ اما دست‌کم، توقع از دانش‌جویان قوی، به جاست.

_ نه در شرایط کمابیش اضطراری و  نامناسب اقتصادی و علمی و دانشگاهی ما.

_اما هستند کسانی که در هر شرایطی، تقلب نمی‌کنند.
_ بله؛ هستند؛ من دست‌
شان را می‌بوسم؛ اما  در احکام اجتماعی، باید متوسطِ جامعه و شرایط کلی جامعه و نیز وضعیت متفاوت دانشجوها از نظر خانوادگی و خصلتی و اقتصادی را در نظر گرفت. امام جماعت در تندخواندن و کندخواندن نماز جماعت، نباید به چهار نفر مأموم نگاه کند که بسیار باتقوا هستند و سجده‌های ده دقیقه‌یی می‌کنند.

_ حالا این‌ها هیچ. باید دست‌کم، جلوی بی سوادها را گرفت.

_ بله؛ حرف شما درست است اما در کدام مکان و کشور و شهر و دانشگاه؟! و در کدام دوره و زمان؟! با کدام مقررات دانشگاهی؟! و با کدام اساتید؟؟!!!! بسیاری از اساتید و مدیران دانشگاه‌ها، خودشان هزار و یک مورد دارند!! (جدای از اساتید خوب فرهیخته و باسواد). دانشجوی بی سواد، با چه انگیزه‌یی سراغ دانشگاه آمده است؟! علم؟! یا درآمد و اعتبار یا ...؟!

ادامه دارد ...

[سید هادی جعفری امان آبادی (1395/8/27)]

ادامه:

_خب مگر مجبور است؟! برود دنبال زندگیش!
_ خیلی‌ها این کار را می‌کنند؛ اما خیلی‌ها تشنه‌ی مدرک و اعتبارند.
و این، کاملن طبیعی‌ست. اصلن از دید من، بی‌سوادها در این زمینه، کم‌ترند. اکثر تقلب‌ها مال باسوادهاست.... باید فکر اساسی و ریشه‌یی کرد. نصیحت و توصیه‌های اخلاقی، هیچ اثر ندارد... در ضمن، آیا مسؤولان کشوری و دانشگاهی، راه را برای این‌‌جور تقلب‌ها باز نکرده‌اند؟! آیا قوانین و ساختار کلی جامعه و دانشگاه، این عطش و تشنگی نسبت به مدرک و اعتبار دانشگاهی را صد برابر نکرده است؟!
_ پس باید چه کرد؟! دست کم، همین جلوگیری هم، شاید مؤثر باشد. دست روی دست که نمی توان گذاشت.

_ حرفی نیست. من نمی‌گویم هیچ کار نباید کرد؛ اما با این‌جور بگیر و ببندها و این مقررات تصنعی، موضوع، همچنان با قوت ادامه خواهد یافت اما زیرزمینی! ... و دوباره، چند سال دیگر، رو زمینی می‌شود. به همین سادگی. شک نکنید.

_ ولی من باز خوب درک نمی‌کنم. بحث من این است که تا فرد درست نشود، جمع درست نخواهد شد.

_ منم قبول دارم. اما کدام فرد؟ اقلیت یا اکثریت؟ در همه تاریخ و در همه کشورها، عموم و اکثر افراد (جدای از برخی افراد که خودشان حرکت می‌کنند)، نیاز به تشویق و برنامه‌ریزی و مدیریت دارند.

_ اما تا فرد، درست نشود، ساختار نیز درست نمی‌شود. اجزای هر ساختاری، افراد هستند.

ادامه دارد ...

[سید هادی جعفری امان آبادی (1395/8/27)]

ادامه:

 _ و تا ساختارها سامان نیابند، اکثر افراد، چندان توانایی بازیابی خودشان در جامعه ی نابسامان را ندارند. همه یا اکثر افراد، بدون قرار گرفتن در یک ساختار بسامان، سامان نمی‌یابند.
_ حالا بالاخره کدوم مقدم است؟!

_ سه نکته باید گفت:

۱. من درد را گفتم؛ اما متخصص درمان نیستم.

۲. شاید بحث، بحث تقدم زمانی نیست. یعنی شاید مشکل، اول یا دوم بودن نیست. شاید باید این‌جور گفت که اصلاح ساختار، بر اصلاح فرد، اولویت دارد نه اولیت.

۳. و شاید اصلن نمی توان چندان مؤثر، کاری اساسی کرد.

_ پس بنشینیم و تماشا کنیم؟

_ نه؛ همین بحث و گفت و گوها و تلاش‌ها، خوب است. باید در کنار تلاش و بحث و گفت و گو، در انتظار فردا نشست. و البته من نامش را «انتظار فعال» می‌گذارم. باید دست‌ها را محکم و سر حال، بالا گرفت و کاملن آماده نشست و چشم بر دریا دوخت و امواج را نگریست. و به محض آمدن موجی بلند، بر موج سوار شد و ... من در مثنوی آدم ها، دفتر چهارم، سروده‌ام که:
دست، بالا؛ ... در پی فرصت نشین
موج اگر آمد، رها شو از زمین

سید هادی جعفری امان آبادی (1395/8/27)


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد